پزشکیان: پدر دولت قبل را در آورده بودند/ آنهایی که خوردند و بردند الان کیفشان کوک است و دارند حرفهای گنده گنده میزنند/ آمریکا از ظریف میترسید
مسعود پزشکیان، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی و تنها عضو کابینه دولت اصلاحات که حالا در مجلس انقلابی است. او که از جمله مجلس دهمیهای باقی مانده در دور یازدهم مجلس است میزان تضارب آراء و در مجموع ترکیب نمایندگان را مهمترین تفاوت مجلس دهم و یازدهم ارزیابی میکند و میگوید: در مجلس یازدهم وقتی که یک تصمیمی میگیرند دیگر رأیاش را گرفتهاند، در صورتی که مجالس قبلی به این صورت نبود.
به گزارش جهان مانا، متن گفتگوی مسعود پرشکیان با مُنیبان به شرح زیر است:
*به خاطر داریم که نمایندگان مجلس یازدهم در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری طی نامهای از رئیسی برای حضور در انتخابات دعوت کردند اما اخیراً رئیسی در جلسهای که با نمایندگان مجلس داشت از آنها درخواست حمایت کرد آیا این اظهارات نشان از اختلاف بین آنها است؟
بالاخره دولتها دلشان میخواهد که حمایت و همکاری مجالس یا سازمانهای دیگر را داشته باشند این حرف خوبی است. هماهنگ و همراه بودن میتواند برای حل مشکلات مملکت راهگشا باشد اما مسئله اینجاست که گرفتاریهایی که در حال حاضر در جامعه داریم، اعم از اقتصادی، مسکن و اختلافات بین سلیقهای که تبدیل به تصمیم گیریهای سیاسی و جناحی میشود، آنقدر زیاد است که نمایندگان حداقل برای اینکه بتوانند در بین مردم حرفی برای گفتن داشته باشند، مجبور هستند در ظاهر هم که شده یک حرفهایی بزنند که خلاف جهتگیریهای دولت است.
اینکه در حال حاضر وضعیت سفره مردم کم رنگتر شده غیرقابل انکار است در صورتی که همین افراد در دولت روحانی میگفتند چقدر اقتصاد و سفره مردم را به برجام گره میزنید؟! خب بفرمایید حل کنید برجام را هم پاره کنید. منتها الان برجام را پاره نمیکنند چرا که اینها به دنبال گفتگو هستند و میخواهند آن را به یک جایی برسانند که البته کار درستی انجام میدهند اما باید از آن آدمهای تندرویی که همین الان هم در حال ایجاد مانع بر سر راه این دولت هستند و کاری میکنند که اینها نتوانند به یک فرجامی برسند پرسید که اگر وضع خودتان و اطرافیانتان خوب است آیا حق دارید برای کسانی که زندگیشان در سختی و گرفتاری سپری میشود، تعیین تکلیف کنید و به جای آنها ادعا کنید که ما میایستیم؟! سفره شما هم مثل سفره دیگران بیرنگ شده است؟ شما هم مثل دیگران نان در خانهتان پیدا نمیشود؟
من نمیگویم گوشت پیدا نمیشود اما خیلی از خانوادهها هستند که حتی برای خرید نان هم مشکل دارند. لذا اجازه ندهیم یک عده برای اکثریت جامعه تصمیم بگیرند و همه را بازی بدهیم. برای همه شخصیت قائل شویم. همه را اعضای این جامعه و این مملکت بدانیم. یعنی غیر از یک تعداد خاص بقیه مال این مملکت نیستند و مثلاً خائن و جاسوس و یا ضد ولایت هستند؟!
اینها هر کسی را که میخواهند از میدان به در کنند یک انگی به او میچسبانند تا او را حذف کنند بعد حرف خودشان را بزنند و کار خودشان را کنند. این روشی است که متأسفانه تا حالا توانستهاند جلو بیایند و همه کانونهای مجلس، دولت و قوه قضاییه را به قول خودشان یکدست کردند اما واقعیتهای اجتماعی این اجازه را به آنها نمیدهد و این گرفتاریهای اجتماعی بالاخره پاسخگویی را از نماینده و مسئول میخواهد و اگر نتوانیم اینها را حل کنیم به نظر من ممکن است منجر به جاهای باریکتری شود.
*منظور از جاهای باریک کجاست؟
به هر حال اعتصابات و اعتراضات شکل خواهد گرفت. نهایتاً امکان ادامه به این شکل وجود ندارد. برای مثال در فضای مجازی شخصی که سرهنگ بازنشسته بود مطلبی گذاشته بود البته فرقی نمیکند سرگرد یا سرتیپ بازنشسته آدمی که جنگ را اداره کرده، رانت نخورده و نگرفته، در زندگیاش فقط رفته جنگیده و با آن حقوق هم ایثار و فداکاری کرده خداوکیلی الان با این حقوقی که به آنها میدهند آیا میتواند یک زندگی آبرومندانهای داشته باشد؟!
آنهایی که خوردند و بردند الان کیفشان کوک است و دارند حرفهای گنده گنده میزنند. آنهایی که با تمام وجودشان برای این مملکت کار کردند الان که وقت پیریشان است حتی خانه ندارند و زندگیشان هم نمیچرخد اینها همه چیز را از دست رفته میبینند و این بیانصافی است که ما اینها را نبینیم. بی انصافی است که زندگی کسانی که به خاطر این مملکت انقلاب کردند و جنگیدند برای ما مهم نباشد. او که نخورده اگر میخورد الان وضعش خوب بود و لازم نبود اعتراض کند.
در حال حاضر تورم روز به روز بدتر میشود و همین الان هم اگر این جوری بماند باز من میگویم خوب است اما به تصور من این روند نیز تشدید پیدا خواهد کرد و بهبود نخواهد یافت مگر اینکه یک مقدار تغییر در جهتگیریها، در نگاهها و سیاستها به وجود بیاید و مشارکت، وحدت و انسجام داخلی به وجود بیاید وگرنه اینکه بیایی شعار بدهی که دیگران خائن و جاسوس هستند و مملکت را میفروشند کاری درست نمیشود.
مملکت را کسی میفروشد که اعتماد و پشتوانه اجتماعی را از حکومت سلب میکند. وقتی ما اعتماد مردم را از دست دادیم یعنی مملکت را از دست دادیم یعنی ولایت را از دست دادیم. ولایت زمانی میتواند در مملکت ما بماند که پشتوانه اجتماعی همچنان نسبت به حاکمیت قوی باشد. وقتی ما پشتوانه نداشته باشیم یعنی هیچی نداریم. کسانی که مدعیاند ولایت فقیه باید در جامعه اول و آخر حرف را بزند باید تلاش کنند که مردم از حاکمیت رضایت بیشتری داشته باشند. هر چقدر رضایت از حاکمیت بیشتر باشد پایههای حکوممت قویتر است. هر چقدر ضعیفتر باشد پایههای حکومت آنجا ضعیفتر است و ولایت هم در درونش ضعیفتر خواهد شد.
*اشاره کردید که همه را غیر از خودشان خائن میدانند برای مثال برخورد با تاج زاده مدنظر شما بود و یا اینکه افراد دیگر؟
اصلاً تنها تاجزاده نیست و کلی عرض میکنم. در مورد تاجزاده این نکته مطرح است که او به تازگی بعضی وقتها یک مقدار حرفهای تندی میزند که ممکن است آنها را یک مقدار عصبانی کند اما مسئله اینجاست که با بسیاری از افرادی که حتی آن حرفهای تند را هم نمیزنند نیز همین برخوردهای خشن را میکنند.
اصولاً برخورد منصفانه و پذیرش مطرح است همچنان که خداوند در قرآن به پیامبرش میگوید «أَلَم نشرح لک صدرَک؟» حضرت موسی به خدا میگوید «ربّ اشرح لی صدری». انشراح صدر یعنی تحمل نظرات دیگران. خدا به موسی میگوید برو به طرف فرعون «إنّه طغی» او طغیان کرده است! اما وقتی میگوید با او حرف بزن میگوید «قولوا لها قولاً لیّنا» وقتی با او صحبت میکنی ملایم و لَیِن صحبت کن!
او فرعون است این موسی است. نه جامعه و کسانی که این طرف هستند فرعونند و نه آنها موسی هستند یک مقدار در نحوه گفتگویشان، حرفشان و تعاملشان با دیگران از آن به اصطلاح بالا بالاها پایین بیایند و تصور نکنند که اینها خیلی به مملکت علاقه و عشق دارند و همه دیگران میخواهند مملکتشان را بفروشند. تعداد خیلی زیادی در این مملکت وجود دارند که اگر بیشتر از ماها به مملکت عِرق نداشته باشند کمتر از ما ندارند. چه کسی نمیخواهد با سربلندی و عزت بتواند در آب و خاک خودش زندگی کند؟ ممکن است یک درصد پایینی اینجوری نباشند اما اینکه با اکثریت جامعه به این صورت برخورد کنند خیانت به مملکت، جامعه، کشور و آینده مردم ماست.
*همانطور که گفتید به دولت دوازدهم انتقاد میکردند که سفره مردم را به برجام گره زده است این دولت وابستگی به برجام ندارد؟
وحدت و انسجام داخلی یک اصل کلی است. هیچ جامعه، ملت، کشور و گروهی در طول تاریخ در تفرقه به قدرت نرسیدند و نتوانستند ماندگار بمانند. از سوی دیگر هیچ کشور، مملکت و جامعهای در حصار بسته نتوانسته رشد و ترقی کند. ما برای رشد، ترقی کردن و دگرگون ساختن خودمان و جامعه نیاز به تعامل با دنیا داریم. نیاز به گفتگو با دنیا داریم. برجام یک قسمت قضیه است. چرا نباید در همه قسمتهایی که ممکن است و میتوانیم حرف بزنیم از حق و حقوقمان کوتاه نیاییم و خودمان را ذلیل نکنیم.
کسی نگفته وقتی حرف میزنی یعنی برو و تسلیم شو اما برای گفتگو کردن هم باید کارشناس برود و صحبت کند. روابط بینالملل تخصص است. هر کدام از این قسمتها و طبقاتی که از آنها صحبت میکنی اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی کارشناس مربوط به خودش را دارد. من نمیتوانم مثلاً کارشناس سیاسی و اقتصادی باشم. کارشناس اقتصادی تعریف دارد؛ کارشناس سیاسی تعریف دارد. کسی که میخواهد برای گفتگو برود هم تعریف دارد و باید تجربه و علم داشته باشد.
ما برای فوتبال بازی کردن کارشناس خارجی میگیریم که ۱۱ نفر را در میدان بچیند و بعد میبینیم که دستاورد آن کارشناس خارجی چقدر با کارشناس داخلی فرق دارد. آن وقت ما برای گفتگوهایی که حیات و سرنوشت مملکت ما به این گفتگوها وصل است با یک عده آدمهایی برای صحبت کردن میرویم که آن تجربهها، مهارتها، علمها و نحوه گفتگوها را تمرین نکردهاند، دورهاش را ندیدهاند، تجربه نکردهاند و میسپاریم به اینها بروند و بعد اینها نمیتوانند به نتیجه برسند بعد میآیند میگویند ما نخواستیم عزت مملکت را بفروشیم کسی نگفته عزت مملکت را بفروشند اما اینکه چگونه باید حقمان را بگیریم روش دارد. این روش، قهر کردن و کنار ایستادن نیست.
*استیضاح وزیر صمت به کجا رسید؟
استیضاح به چه درد میخورد؟ من از اول با استیضاحها مخالف بودم. الان هم معتقدم که مشکل با استیضاح حل نخواهد شد. آن استیضاحهایی که در طول ۴۰ سال انقلاب شکل گرفته را بررسی کنید. کدام وزیر را استیضاح کردند و بهتر از او را آوردند؟! وزیر کار، ربیعی را برداشتند چه شد؟! وزیر اقتصاد را برداشتند کسی که به جایش آمد بهتر بود؟!
فرض کنید من برای مدیریت کارم یک تیم دارم. مثلاً میگویند این شخص در تیم شما خوب نیست من هم یک عده ذخیره دارم. اگر تیمی که من انتخاب کردهام به میدان بیاید بهتر از آنهایی است که در نیمکت ذخیرهها هستند. ذخیره را زمانی میفرستم که آن بازیکن اصلیام نتواند بازی کند. ذخایری که اینها دارند به نظرم بهتر از نفرات اصلی آنها نیست چون از اول دولت سعی و تلاش کرده بهترینهایی را که میشناسد در طَبق اخلاق بگذارد و به مردم بدهد.
در حقیقت آن کسی را که ما میخواهیم که آنها نمیآورند در نتیجه شخصی را که ذخیره است میآورند. ذخیره در نظر خود دولت ضعیفتر از آن کسی است که در میدان است بنابراین او هم مشکل را حل نمیکند.
*پشت پرده طرحهای جنجالی در مجلس چیست؟ چرا مجلس یازدهم تا این اندازه بر روی خانواده و تنظیم جمعیت تمرکز کرده است؟
مشکلی که خودم در زمان تصدی وزارت داشتم و الان هم باز همین سوال وجود دارد همین است. وقتی وزیر بودم یک بار در شورای عالی انقلاب فرهنگی سوال کردم که آیا میشود به من یک دستورالعمل بدهید که «اسلامی کردن دانشگاهها» یعنی چی که اگر من رفتم آن کار را انجام دادم نگویید شما التقاطی و غرب زده بودی، بالاخره من آن کار را کردم دیگر به من گیر ندهید. در نتیجه اینکه میگویند ما میخواهیم اسلامی کنیم یعنی میخواهند چه کار کنند؟ اقتصاد را میخواهند اسلامی کنند یعنی میخواهند چه کار کنند؟ میشود یک کتاب به ما نشان بدهند که اقتصاد اسلامی یعنی این. اگر ما رفتیم آن کار را کردیم بگویند ما اقتصاد را اسلامی کردیم. شما یک چنین کتابی داری من که تا حالا ندیدم با کلیگویی کردن که مملکت را اداره نمیکنند.
*هدف اصلی مجلس از طرحهایی که مطرح می کند، چیست؟
بنده معتقدم کار باید کارشناسی باشد. باید کارشناسان بنشینند و کارشناسی عمل کنند. اصولاً دولت باید لایحه بیاورد نه مجلس. مگر اینکه جایی دولت نتواند و مجلس با پشتوانه و یا عقبه محکم کارشناسی که دارد کارشناسی کرده و طرح بدهد. البته ممکن است مجلس عقبه کارشناسی قوی نداشته باشد در نتیجه اینکه من با یک تجربه و اطلاعات خام خودم بیایم و یک طرح بدهم. یک جایی را میبینم میخواهم آنجا را حل کنم، آنجا که حل میشود ۱۰ جای دیگر مشکل پیدا میکند. همانطور که الان در قوانین ما یک قانون مینویسیم، پشت سرش مرتب قوانین دیگری مینویسیم تا آن عوارضی را که آن قانون ایجاد کرده حل کنیم.
*جایگاه مجلس روز به روز ارتقا پیدا میکند و یا بالعکس؟
به نظرم آن چیزی که بخواهد تبدیل به قانون شود نیاز به آدمهایی پخته، باتجربه و علاوه بر این پختگی و تجربه نیاز به یکسری عقبههای کارشناسی باتجربه عمیق دارد که بتواند کمک کند. هیچکدام از مجالس ما این را نداشتند یا خیلی کم داشتند حالا این مجلس هم مشابه همان مجلسهاست. البته میگویند این مجلس انقلابی است.
شهید بهشتی در کتاب علم و ایمان بحثهایی دارد که میگوید ایمان مثل یک موتور ماشین است علم مثل چراغ ماشین است. موتور ماشین هر چقدر هم قوی باشد اما اگر این ماشین چراغ نداشته باشد این موتور قوی شما را به کوه، دره و تپه میبرد. داشتن یک روحیه جهادی بدون علم و آگاهی منجر به نابودی سریعتر یک فرآیند میشود. حالا هر فرآیندی که ما رویش دست بگذاریم.
در نتیجه ابتدا ما باید آن علم را هم داشته باشیم تا این ایمان راهگشای ما شود. در دعا هم میگوییم «رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا، عملاً و ایمانا» بعد میگوید «الحقنی بالصالحین»، یعنی علمی بده، عملی بده و بعد ایمانی بده که با تمام وجود و اعتقاد و باور نسبت به آن علم و آگاهی عمل کنم. حرکت بدون علم حرکت در جهت خلاف است. هر چقدر ایمان ما قویتر باشد این حرکت خلاف ما را با سرعت بیشتری از هدفمان دورتر میکند.