موج احساسات کی به ساحل میرسد؟
بهار سال ۱۳۶۶ با قلبی زخم خورده از عملیات کربلای ۵ در شلمچه ، به غرب کشور رفتیم، تا بخشی از عملیات کربلای ۱۰ باشیم.
زیر ارتفاعات گولان، فرمانده گردان برای اینکه در ایستادن تعادل داشته باشد، با دست راستش ، شانه چپم را محکم چنگ زد، تا آخرین توصیه هایش را زیر گوشم، زمزمه کند.
شهید تقی کیانی فرمانده گردان ویژه شهدا از لشکر ۲۵ کربلا، بچه کردگوی بود.
تقی یک دست و یک پا نداشت. او که در عملیات های مختلف به شرف جانبازی نایل شده بود، به رغم تاکیدات سازمانی برای بازنشستگی، زیر بار نمی رفت.
من بارها از او پرسیده بودم که چرا نمی رود پشت جبهه تا در بخش اداری و اعزام نیرو فعال باشد و او بارها پاسخ داد که نمی تواند فرزندانش را در مقابل دشمن تنها بگذارد.
از نظر شهید کیانی، همه جوانان ایرانی فرزندانش بودند و او خود را در برابر جان یک یکشان مسئول می دانست.
بارها از او شنیدم که اعتقادی به بالاشهر و پایین شهر و اقوام و مذهب و… ندارد. می گفت همه ایرانی هستیم، همه از یک خانواده ایم و به عنوان مدافعان وطن، برای حفظ امنیت همه مردم ایران، جانمان را فدا می کنیم.
شهید تقی کیانی و دیگر فرماندهان هشت سال دفاع مقدس، از عشق به مردمشان نیرو می گرفتند و سعادت و نیکبختی آحاد جامعه ایرانی، آرمانشان بود.
در این روزهای سخت که ایران عزیزمان از سوی دشمنان خارجی و عوامل نفوذی داخلی، تحت فشار است، بیش از پیش جای خالی کیانی ها، همت ها و باکری ها ، احساس می شود.
برخوردهای احساسی و به دور از درایت در امور ملی، نه از سوی مسئولان و نه از طرف معترضان، پذیرفته نیست.
مسئولان کشوری باید در کسوت پدری، با پدیده پرخاشگری جوانان مواجه شوند. هیچ پدری تربیت فرزندان را به قیمت جان آنان نمی خواهد.
وقتی مسئولیت های متقابل میان حاکمیت و ملت به رسمیت شناخته شده و قانون اساسی ملاک عمل باشد، همگان از آن سود خواهند برد.
*روزنامه نگار