در اولین نشست انجمن جامعه شناسی ایران درباره اعتراضات ۱۴۰۱ چه گفته شد؟

وجوه مختلف اعتراضات 1401 از اقشاری که وارد آن شده‌اند، تا بررسی خواسته‌ها، مطالبات و نحوه برخوردها و رفتار‌ها در دو سوی اتفاقات؛ از جمله مواردی است که تحلیل‌گران، سیاستمداران و جامعه‌شناسان طی این روزها در بازه‌های زمانی مختلف به آن پرداخته‌اند.

به گزارش جهان مانا ، در همین راستا انجمن جامعه‌شناسی ایران هم سلسله جلساتی با عنوان «اعتراضات 1401، ماهیت چیستی و چرایی» آن را در دستور کار قرار داده و در اولین نشست با عنوان «ماهیت اعتراضات» چهار جامعه‌شناس و استاد برجسته جامعه‌شناسی، سعید معیدفر، حسین سراج‌زاده، میرطاهر موسوی و اسماعیل خلیلی را برای ایراد سخنرانی دعوت کرده است. گزیده‌ای از سخنان و موضوعات مطرح‌شده در این جلسه در ادامه می‌آید.

فرهنگ زن علیه قبیله

اسماعیل خلیلی | پژوهشگر علوم اجتماعی

یکی از پژوهش‌هایی که در این سال‌ها انجام شده، پاسخ به این سوال بوده که عناصر فرهنگی در طول هشت‌هزار سال چگونه تغییر یافته‌اند؟ و آنچه امتداد داشته است، کدام‌ها بوده‌اند ؟ تا بتوانیم فرهنگ ایران را به آنها نسبت دهیم. آنچه به آن دست یافتیم، این است که ما در مقایسه با حوزه‌های دیگر فرهنگی، می‌توانیم فرهنگ ایران را فرهنگی زنانه بدانیم. اما از قرن ششم و هجوم مغول تا امروز، درگیر با فرهنگ قبیله است که در تعارض با فرهنگ تاریخی ایرانی است. این فرهنگ قبیله بروکراسی را برای تحقق رویای امپراتوری جهان از دوره قاجاریه به خدمت گرفته و با اینکه جامعه ایران در ادواری شیفته این آمال و آرزو می‌شود. مسئله اصلی فرهنگ قبیله مردسالار است. فرهنگ زنانه به دنبال سبک زندگی است. تفسیری از قیام امام‌حسین(ع) از سوی برخی چهره‌های ابتدای انقلاب مطرح می‌شد که همین بازتولید فرهنگ گروه خاص بود؛ ایدئولوژی‌های موجود در حزب توده و احزاب چپ هم بازتولید همان فرهنگ قبیله است. دریافت ما این است که این فرهنگ زنانه در طول تاریخ به خصوص زمانی که مردسالاری غالب می‌شود، توانسته نبوغ بقا داشته باشد و در تمام فراز و نشیب تاریخ، حضور داشته باشد و حتی در غیاب دولت مرکزی در یک دولت سیصدساله، تداوم خود را حفظ کند. زمانی که ایدئولوژی‌ها مقابل هم صف‌آرایی می‌کنند و جامعه استعداد و هیجان آن را دارد که یکدیگر را تا مرز نابودگری از بین ببرد، این فرهنگ زنانه به نسل جوان عقب‌گرد می‌دهد و از پیوستن آنها به جنگ خونین داخلی جلوگیری می‌کند و این چیزی است که انقلاب ایران را از انقلاب روسیه و چین و… متمایز می‌کند. یعنی اینجا یک زمینه مقاومت تاریخی فرهنگ زنانه مقابل فرهنگ قبیله مقاومت می‌کند و هر روز به جدیت آن افزوده شده و این امیدبخش است. آنچه امروز اتفاق افتاده است، فرهنگ زنانه در ایران و زمینه جهانی آن که به زنان این امکان را داده به خودآگاهی تاریخی برسند و بنیادهای فکری جهان را به چالش بکشند، تلاقی این دو اتفاق است و اعتراض امروز، یکی از نمودهای جدی تلاقی این دو اندیشه است. این با جنبش‌های محیط زیست و عدالتخواهانه و زبان مادری و… پیوند بسیطی دارد و البته اصلا معتقد نیستم که این تنها فرضیه‌ای نیست که این اعتراضات را به‌خوبی به تصویر می‌کشد.

براساس این نظریه، این انقلاب معرفتی، فقط از تشکل و سازماندهی برای حضور در خیابان نیست. نسل جدید تعریف جدیدی دارد. آنها از بدن خود تعبیر و فهم دیگری دارند. به زن به عنوان یک ابژه جنسیتی نگاه نمی‌کنند.

معیدفر: برخی معتقدند ما شاهد شکاف نسلی هستیم. اما تحقیقات من نشان می‌دهد ما شاهد شکاف نسلی بیولوژیکی نیستیم، بلکه ما شاهد شکاف نسلی تاریخی هستیم

نسل انقلاب شعار مرگ بر شاه مطرح کرد. نه خلع شاه که به دنبال مرگ او بود که در واقع پایان کار پدرسالاری بود. آن شعار فقط علیه پدرسالای نبود. بلکه با شکل‌های مختلف مردسالاری به عنوان نماد حاکمیت و قدرت مخالف بود و امروز هم که جامعه‌شناسان از فرزندسالاری سخن می‌گویند و می‌بینیم که در جهان یک دختر 15ساله پرچمدار محیط زیست جهان می‌شود و ترامپ را وادار به احترام می‌کند و هزاران دانش‌آموز را برای حفظ میراث بیولوژیک زمین، به خیابان می‌آورد. فرهنگ سایبری هم این فرهنگ جهانی را به سمت جوانان ایران می‌آورد و به جایی می‌رسد که جامعه ایران که در مرگ مهسا احضار شده است، کبیر بودن خود را مقابل کسانی که آن را صغیر می‌دانستند، نشان می‌دهد.

من معتقدم یک اتفاق مهم در حال رخ دادن است و اگر این اعتراضات سرخورده شود، احتمال به محاق رفتن آن خیلی جدی است، اما اگر بتوانیم گفتمانی را در دنیا راه بیندازیم که همه صداها قابل شنیدن باشد، هم ایران و هم خاورمیانه از این مزیت صدوپنجاه‌ساله، نجات خواهد یافت.

حضور همه جنبش‌های زیرپوستی ایران در اعتراضات اخیر

میرطاهر موسوی | جامعه‌شناس و نماینده مجلس ششم

اعتراض از حقوق اولیه شهروندان است و شهروندان همانطور که می‌توانند تشکر و قدردانی از حاکمیت داشته باشند، همانطور می‌توانند اعتراض خود را بیان کنند. حتی اگر این اعتراضات گاهی به هیجان کشیده شود، اصالت با حق اعتراض است تا با ابراز اعتماد. چون حکومت خدمتگزار مردم است و مردم به آن وکالت داده‌اند.

یک مسئله مغالطه‌آمیز که مطرح می‌شود این است که اعتراض با آشوب تفاوت دارد. اما تجربه سال‌های گذشته نشان می‌دهد هر اعتراضی فارغ از تعریف آن در ابتدا سرکوب می‌شود، ضمن اینکه اتفاقات دو ماه اخیر، اعتراض مدنی بوده است. اگر هم هیجاناتی از طرف شهروندان رخ داد، نیروهای امنیتی اجازه این برخورد خشن با مردم را نداشتند که بعد هم با افتخار بگویند «ما می‌توانستیم تیر جنگی بزنیم، اما این کار را نکردیم.»

من این حرکت را فراگیر و ترکیبی می‌دانم و کمی به قبل بر می‌گردم. معتقدم پایه‌های این حرکت به سال 57 باز می‌گردد. شعارهای آزادی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط کارگزاران اصلی انقلاب داده شد و نماگرها و قضاوت افکار عمومی، نشان می‌داد بخش قابل توجهی از این وعده‌ها تحقق نیافته و حتی زیر سوال رفته است. پایه‌های اعتراضات را می‌توان از آنجا جست‌وجو کرد. می‌توان گفت عدالت در ایران به‌خوبی پیاده نشده و رهبری هم این مسئله را تایید کرده‌اند و نماگرها هم این مسئله را در نابرابری‌های طولی و عرضی در بخش‌های مختلف نشان می‌دهد. این نابرابری‌ها نشان از یک‌سری ناکامی‌ها دارد و حالا این سوال مطرح می‌شود که بالاخره قرار است بعد از چند برنامه توسعه در کشور، شاهد توسعه باشیم؟

موسوی: دهه هفتاد گفته می‌شد شش جنبش زیرپوستی در ایران است که می‌تواند آینده ایران را تحت تاثیر قرار دهد. من معتقدم این جنبش‌ها دیگر زیرپوستی نیست. یکی جنبش فرودستان، دوم جنبش دانشجویان و جوانان، سوم جنبش کارگران، چهارم جنبش زنان، پنجم جنبش سبک زندگی و ششم جنبش هویت، در این اعتراضات اخیر هر شش جنبش را می‌توانید ببینید.

تا امروز پنج برنامه توسعه قبل و شش برنامه توسعه بعد از انقلاب اجرا شده است. چند برنامه توسعه باید اتفاق بیفتد که ما به نتایج قابل‌قبولی برسیم. بعد از این همه برنامه توسعه به کجا رسیده‌ایم؟ این برنامه‌ها یا قابلیت اجرایی نداشته یا موفق نشده است. در سند چشم‌انداز 20ساله قرار بوده در 24 مولفه یا قدرت اول منطقه باشیم یا جزو قدرت‌های برتر منطقه باشیم، اما حالا که دو سال به پایان آن مانده ما به هیچ دستاوردی در این زمینه نرسیده‌ایم. خوب این نرسیدن به اهداف، در حافظه جامعه می‌ماند و یک‌جایی اشکالات خود را نشان می‌دهد. نزول روزافزون سرمایه اجتماعی ناشی از همین است و سال‌هاست که در این مورد فریاد زده‌اند که نوک فلش به سمت پایین است. یک بار باید بررسی شود که در عدم تحقق وعده‌ها تا چه اندازه مقصر دولت است و تا چه اندازه نهادهایی مقصر هستند که اجازه تغییرات را نداده‌اند و در مقابل آن مقاومت کرده‌اند؟ سال 88 به یک شکل و سال 96 به یک شکل به این ناامیدی دامن ‌زدند. در این پیمایش، اعتماد به مسئولین و دستگاه‌ها، در حد بسیار کم است. البته در این پیمایش‌ها، تمایل و علاقه مردم به دموکراسی، 92 درصد است.

دهه هفتاد گفته می‌شد شش جنبش زیرپوستی در ایران است که می‌تواند آینده ایران را تحت تاثیر قرار دهد. من معتقدم این جنبش‌ها دیگر زیرپوستی نیست. یکی جنبش فرودستان، دوم جنبش دانشجویان و جوانان، سوم جنبش کارگران، چهارم جنبش زنان، پنجم جنبش سبک زندگی و ششم جنبش هویت، در این اعتراضات اخیر هر شش جنبش را می‌توانید ببینید.

من این حرکت ترکیبی جدید را یک فرصت برای حاکمیت می‌دانم. معتقدم سال 88 حاکمیت فرصت طلایی را از دست داد که می‌توانست در قالب یک اپوزیسیون قانونی، کمک شایانی به دست بیاورد، اما این کار را نکرد و در نهایت معتقدم نباید این حرکت را به حرکت اعتراضی زنان و جوانان فروکاهید، چون همه اقشار اجتماعی در آن به صورت فعال حضور دارند. طبقه متوسط در این 25سال اخیر، به شدت تضعیف شد، اما از بین نرفت و آنها نیز سعی دارند حضور موثری در اعتراضات داشته باشند و به سبک و فرم خود در این حرکت حضور داشتند.

به نظر می‌رسد نظام سیاسی در حل کامل مسائل کلیدی کشور موفق نبوده است و عملا نتوانسته این مسائل را حل کند. از 100بحران و 10ابربحرانی که در سال‌های اخیر اتفاق افتاده است، کدام بحران حل شده است؟ نسلی که امروز در خیابان است زمانی که به دنیا آمده بود، ما در حال مذاکرات برجام بودیم و هنوز در همان نقطه‌ایم. این بحران‌ها را باید حل کنیم.

حرکت اصلاحی، ساختار مطالبات و سرنوشت ایران

حسین سراج‌زاده | رئیس سابق انجمن جامعه‌شناسی ایران

یکی از سوالات مهم این است که مواجهه جامعه‌شناسانه با موضوعاتی مثل حرکت‌های اعتراضی اخیر و تحولات ایران امروز، چطور مواجهه‌ای باید باشد؟ و مسئولیت علمی برای حرکت به سمت یک جامعه رهاتر چیست؟

شناخت دقیق این حرکت بزرگ اعتراضی، نیازمند اطلاعات دقیق میدانی است که دسترسی به آن دشوار است و آنچه امروز ارائه می‌شود بیشتر بر مبنای فرضیه‌های علمی است و باید به آن توجه کنیم که کار یک جامعه‌شناس صرفا شناخت نیست و باید برای زندگی مردم هم راه رهایی‌بخش داشته باشد. ما در گفت‌وگوهای آکادمیک باید از موضع‌گیری ایدئولوژیک و توتالیتاریسم در تحلیل و روش پرهیز کنیم و نگوییم همه باید تحلیلی که ما مطرح می‌کنیم را بپذیرند و با پیش‌داوری یکسان وارد تحلیل شوند. در مرحله اول دانشگاهیان و در مرحله بعدی همه کنشگران باید این مسئله را به‌رسمیت بشناسیم که براساس یک کنش ارتباطی بتوانیم مسیرهایی مبتنی بر اجماع را برای بهبود شرایط اجتماع پیدا کنیم.

نزدیک به دو ماه است که این حرکت راه افتاده. این حرکت از طرف کسانی که متمایل به مقامات بوده‌اند، اینطور تحلیل می‌شود که دست‌هایی از بیرون در کار هستند که نظام سیاسی را مختل کنند و در مقابل تحلیل‌های گسترده‌ای قرار دارد که این اعتراضات را از درون جامعه ایران و تغییر و تحولی که از نظر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مواجه شده می‌بینند. حتی عقبه تاریخی آن را هم به دوره مشروطیت و مواجهه جهان سنتی با جهان مدرن دانسته و اعتراضات امروز را جلوه‌هایی از آن اعتراضات می‌دانند.

سراج زاده: جامعه ایران یک جامعه جنبشی است. یعنی انواع مطالبات برآورده نشده و حل‌نشده‌ای وجود دارد که پویش‌ها و حرکت‌ها برای حل آنها ایجاد می‌شود. این حرکت‌ها همواره یک حرکت اصلاحی دارند که در همان ساختار مطالبات خود را پیگیری کنند. اما وقتی شرایط اصلاح نباشد، شهروند معترض تبدیل به شهروند عاصی می‌شود

گروه‌های مختلف اجتماعی سال‌هاست مطالباتی دارند که توسط نظام سیاسی برآورده نشده است و روزبه‌روز بعضی از شرایط بدتر هم شده است و در واقع همه گروه‌های مختلف اجتماعی و به‌تدریج، دستگاه‌های مدیریتی به جایی رسیده‌اند که گویا از عهده برآورده کردن مطالبات بر نمی‌آیند و پویش‌ها برای اصلاح آن و رسیدن به یک زندگی آبرومند و آزاد شکل گرفته است. این پویش‌ها همه پویش‌های ناکامی بوده‌اند اما از انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری، تصور غالب این شد که نظام سیاسی اساسا گمان نمی‌کند مشکلی وجود دارد و پروای اصلاح ندارد تا بتواند این مطالبات را برآورده کند و این ناامیدی از اصلاح، بدون تردید میل به تحول بنیادی را تقویت می‌کند. مطالعات جامعه‌شناسی هم این را نشان می‌دهد که هروقت نظام سیاسی، مطالبات بخشی از جامعه را مقبول نداند و هیچ نشانه‌ای از اصلاح نشان ندهد، آنگاه جامعه میل به تغییرات بنیادی برای رسیدن به خواسته‌های خود پیدا می‌کند.

جامعه ایران یک جامعه جنبشی است. یعنی انواع مطالبات برآورده نشده و حل‌نشده‌ای وجود دارد که پویش‌ها و حرکت‌ها برای حل آنها ایجاد می‌شود. این حرکت‌ها همواره یک حرکت اصلاحی دارند که در همان ساختار مطالبات خود را پیگیری کنند. اما وقتی شرایط اصلاح نباشد، شهروند معترض تبدیل به شهروند عاصی می‌شود که به برآورده نشدن مطالبات معترض و با ایستایی در برابر مطالبات عاصی هستند.

چرا به این شرایط رسیدیم؟ چون این آمادگی در نظام سیاسی ایجاد نشده که برای تغییرات لازم، پاسخگویی به مطالبات ایجاد کند که ناشی از نگاه ویژه برآمده از سنت است و این نگاه سنتی، تکثر را به رسمیت نمی‌شناسد و وقتی این نگاه به ایدئولوژی سیاسی می‌رسد که حکومت را انحصاری در دست یک گروه خاص می‌داند، نتیجه این شده که حرکت‌های اصلاحی با نوعی ناامیدی مواجه می‌شوند که نتایج آن هم مهاجرت نخبگان و سرخوردگی آنهاست. این ناامیدی و یأس از برآورده شدن مطالبات از روش‌های مسالمت‌آمیز و وجدان بیدار جامعه ایران با جرقه ناشی از حادثه رخ‌داده برای خانم مهسا امینی و رویدادهای دیگری که در کنار آن بود، ظرفیت و شرایطی را فراهم کرد که این حرکت‌ها با هم تلاقی پیدا کردند تا مطالبات خود را با هم ابراز کنند.

امروز سرنوشت جامعه ایران به دو مسئله بستگی دارد. یکی اینکه نظام سیاسی، که قصد دارد این اعتراضات را به طور کامل به تحریکات خارج از کشور ربط بدهد، آیا همچنان می‌خواهد به جای پذیرش مطالبات، به مسیر و کلیشه قبلی اصرار بورزد؟ اگر این اتفاق بیفتد، خیلی آینده روشنی پیش روی جامعه دیده نمی‌شود.

من همیشه امید داشتم. در ناامیدی بسی امید است و شاید این خودآگاهی ایجاد شود که تغییرات اصولی در رویکردها در به رسمیت شناختن بخش‌های متکثر جامعه ایجاد شود و بخش‌های مختلف بتوانند مطالبات را از مسیرهای مسالمت‌آمیز پیگیری کنند، چون در غیر این صورت شرایط بحرانی در پیش خواهیم داشت و نشانه‌های عقلانیت در این جریان بروز و ظهور پیدا می‌کند که کسانی که در این اعتراضات، بدون اقدامات خشونت آمیزی بازداشت شدند، آزاد شوند و فضاها و افق‌های جدیدی برای تحول پیش روی جامعه گذاشته شود.

بیم‌ها و امیدهای جنبش مهسا
سعید معیدفر | استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران

ما پیش از این شاهد اعتراضات متعددی در کشور بودیم. در سال 88 جنس افرادی که در اعتراضات حضور داشتند، طبقه متوسط بودند و همه مردم را در بر نمی‌گرفت. در دوره آقای روحانی، وعده‌های زیادی به مردم داده شد و سطح توقعات مردم بالا رفت و باعث اعتراضات شد. با این وجود افرادی که سال 92 و سال 96 به وضعیت اعتراض داشتند و خواهان تغییر و دگرگونی بودند، طبقه متوسط شهری بودند که میل به اصلاح‌طلبی داشتند. اما ناکامی‌هایی که بعد از سال 96 رخ داد و وعده‌هایی که انجام نشد، باعث شد تا کم‌کم طبقات و اقشار دیگر هم اعتراض کنند و زمینه اعتراض در سراسر کشور شیوع پیدا کند. ما در همان سال 96 اولین اعتراض را می‌بینیم که جنس اعتراض آنها، به شدت خشونت‌بار است و شاید بتوان گفت این معترضان از طبقه محروم‌تری از جامعه بودند. اگر اعتراضات سال‌های 78 و 88 خشونت‌پرهیز بود، اما با ورود اعتراضات به طبقات محروم‌تر، با اعتراضات خشونت‌محور مواجه می‌شویم که در آن هم شاهد آتش زدن بانک‌ها هستیم و هم خیابان‌ها به وضعیت جنگی تبدیل می‌شود. این اعتراضات در سال 97 به اقشار کم‌برخوردار متکی است و اعتراضات 98 نیز اوج اعتراضات افرادی است که از لحاظ معیشتی با مشکل مواجه هستند. ولی هر روز شاهد این هستیم که دامنه اعتراضات گسترده‌تر می‌شود، اقشار بیشتری را در برمی‌گیرد و شهرهای جدید و کوچک هم با آن همراهی می‌کنند. این اعتراضات در سال 98 البته با یک برخورد شدید گسترده هم مواجه شد. در یک دوره کوتاه اما گستردگی زیاد در آن اعتراضات رخ داد. حجم اعتراضات بسیار بالا بود و یک خاطره نامیمون را در اذهان ایرانیان رقم زد.

اعتراضات سال‌های اخیر
در فاصله سال‌های 98 تا 1400 هم ما شاهد برخی دیگر از اعتراضات بودیم. هم کشاورزان اصفهانی اعتراضاتی داشتند و هم در خوزستان شاهد برخی اعتراضات بودیم. این اعتراضات بیشتر حالت محلی داشتند. در کنار آن اعتراضات کارگری و بازنشسته‌ها هم به صورت پیوسته رخ داد و همه شهروندان به مرور درگیر اعتراضات شدند. در واقع اگر سال 88 افرادی بودند که به احمدی‌نژاد رای داده بودند، اما حالا همان افراد هم به اعتراضات پیوسته‌اند. نهایتا مجموعه این اعتراضات وقتی به اواخر شهریور سال 1401 رسید، ایران وارد فاز جدیدی شد. در واقع جنس اعتراضات در این دوره از هر جهت با دوره‌های دیگر متفاوت است. چه از لحاظ زمانی که دو ماه است، این اعتراضات استمرار پیدا کرده است. از لحاظ مکانی هم شاهد این هستیم که شهرهای 20هزار نفری و 25هزار نفری را هم در بر گرفته است. از نظر گروه‌های اجتماعی هم، با وجود اینکه زنان و جوانان در محور این اعتراضات قرار دارند، ولی می‌توانیم بگوییم همه گروه‌های سنی دیگر، به‌خاطر مشکلاتی که پیش از آن با آن مواجه بوده‌اند، با این اعتراضات همدلی دارند. این همدلی را می‌توان در شعارهای شبانه یا مراسم تشییع افرادی که جان خود را از دست داده‌اند یا کنار بازداشتگاه‌ها ببینیم. یا فعالیت‌هایی که هنرمندان و ورزشکاران در گروه‌های سنی مختلف به آن عکس‌العمل نشان می‌دهند. اگرچه زنان و جوانان در مرکز اعتراضات قرار گرفته‌اند اما پشتوانه آنها، نسل‌های دیگر و پدران و مادرانی هستند که خود را در رسیدن به اهداف ناکام یافته‌اند. آنها امروز احساس می‌کنند که جوانان با شجاعت خودشان، به دنبال جنبه‌های ناخودآگاه تقاضاها و آرزوهای این نسل را بازنمایی می‌کنند. اگر این پشتوانه از گروه‌های سنی دیگر نبود، جوانان نمی‌توانستند این مدت کار را ادامه دهند. آن پشتوانه عمیق است.

اعتراضات پاساژ کوروش، آلارم پوست‌اندازی
برخی معتقدند ما شاهد شکاف نسلی هستیم. اما تحقیقات من نشان می‌دهد ما شاهد شکاف نسلی بیولوژیکی نیستیم، بلکه ما شاهد شکاف نسلی تاریخی هستیم به این معنا که بین گروه‌های جوان و سالمند و میانسالی که با ارزش‌های دهه 50 هویت دارند و در آن ارزش‌ها فریز شده‌اند، گروه‌های جوان و میانسال و سالمندی که با ارزش‌های جدید هویت پیدا کرده‌اند و هر روز این شکاف انباشته‌تر می‌شود. درست است که ارزش‌های جوانان با نسل قبل متفاوت است، اما به مرور زمان نسل‌های قدیمی هم به این ارزش‌ها علاقه‌مند شده‌اند. نکته جالب و حائز اهمیت این است که فضای مجازی باعث شده این اعتراضات به طبقات مختلف سرایت کند. بالای شهر، مرکز شهر، پایین شهر و حاشیه شهر در این اعتراضات درگیر شده است و اقشار مختلف جامعه را به هم متصل کرده است. به عبارت دیگر، ما وارد دوران جدیدی شده‌ایم که در آغاز واکنش به مرگ مهسا بود، اما نیروهای برخوردکننده باعث شد که انسجام بین گروه‌های مختلف شکل بگیرد.

حوادثی که سال 95 در ماجرای پاساژ کوروش اتفاق افتاد، آلارمی بود که پوست‌اندازی نسل جدید را نشان می‌داد. ایران برای ورود به دنیای جدید، احساس می‌کرد نیاز به هویت پیشگیرانه دارد. یک بار به هویت باستانگرایی اتکا کرد و غرور قومی و ملی تقویت شد که در نهایت در دوره پهلوی شکست خورد و یک بار هم تکیه بر هویت اسلامی که امروز باعث شکاف‌های متعدد اقتصادی و اجتماعی شده است. امروز اما فاز دیگری است و دنیای جدیدی آمده است که افراد به‌هیچ‌وجه نمی‌خواهند با تکیه بر ارزش‌های پیشین، وارد دنیای جدید شوند و ارزش‌های خاص آن را پذیرفته و اساس را بر زندگی و تعامل با دنیا گذاشته است. ایران با کشورهایی مثل ونزوئلا و… تفاوت دارد، چراکه همیشه مبدا تغییر و تحول بوده است. اینجا فرهنگ سنتزی و جامعه همیشه در حال پوست‌اندازی است و ایران دائم در حال تغییر و دگرگونی است. ماهیت این حرکت را می‌توان گسیخته از مبانی ارزش‌های پیشین دانست و نکته خطرساز آن این است که هر افزودنی بر این حرکت اعتراضی آن را دچار زوال کند. اینکه جریانی بخواهد انقلاب کند یا هر چیزی در داخل یا خارج به آن بار شود، این حرکت را بر زمین خواهد زد. اما اگر تامل داشته باشد، می‌تواند نقطه عطفی در تاریخ کشور باشد و هر نوع فشار و الزامی از داخل و خارج می‌تواند آن را به زوال و بن‌بست بکشاند؛ چنان‌که پیش از این حرکت‌های بزرگی در ایران صورت گرفته و بعدا به محاق رفته است.

منبع: هم میهن

دیدگاه