ناگفتههای محمود دولتآبادی درباره نویسندگی، زندگی، معیشت
در روز قلم، محمود دولتآبادی درباره نویسندگی و قلم صحبت کرد. ناگفتههایی از زندگی یکی از معروفترین و البته تحسینشدهترین نویسندگان چهل- پنجاه سال اخیر این سرزمین- که در نشست و گفتوگوی مجازی کلابهاوس فیدیبو بر زبان محمود دولتآبادی جاری شد
به گزارش جهان مانا به نقل از شهروند، نویسنده رمان 10 جلدیِ «کلیدر» و آثاری مانند «جای خالی سلوچ»، «زوال کلنل»، «طریق بسملشدن»، «روزگار سپریشده مردم سالخورده» و «آوسنه بابا سبحان» در این گفتوگوی مجازی که به مناسبت روز قلم برگزار شده بود؛ این روز را یکی از روزهای بزرگ در گذشته تاریخی ایران خواند که باید گرامی داشته شود: «روز قلم، روز بعد از صلح است. یعنی سیزدهم تیرماه (تیرگان) روزی است که آرش کمانگیر با پرتاب تیر مرزهای بین ایران و توران را مشخص میکند و در آن روز عملا صلح برقرار میشود؛ فردای این روز، روز قلم است و چنانچه در تمام دنیا نویسندگان و شاعران جدی، همیشه صلح را پاسداری کردهاند، من هم به تأسی از همه نویسندگان این جهان پرآشوب میگویم، روز قلم را بهعنوان روز بعد از صلح گرامی میدارم».
همیشه در حال کار
محمود دولتآبادی شماری از بهترین رمانهای چند دهه اخیر ادبیات ایران را در کارنامه دارد.
محمود دولتآبادی درباره اینکه در این روز و روزگار کرونایی مشغول چه کاری است؛ گفت: «ذهن من همیشه در حال کارکردن است. وقتی پشت میز مینشینم، بهطور اجرایی این کار را میکنم، در غیر این صورت هم ذهنم همیشه دنبال کاری است که انجام میدهم. معمولا تا کاری را انجام ندهم، حرف آن را نمیزنم؛ ولی به هرحال هرگز بیکار نیستم. مثل همیشه. مثلا سال ۶۴ که نوشتن کلنل پایان یافت، وقتی از همسرم خواستم آن را بخواند؛ پرسید: این کتاب را کی نوشتی؟! پاسخ دادم وقتی همه خوابند من مینویسم و در نتیجه زمانی که شما خواب بودی، من این کتاب را نوشتم که البته هنوز در محبس است. شما با من آرزو کنید این کتاب از محبس آزاد شود».
سوتهدلان
دولتآبادی گفت: «استقبال از آثار هر نویسندهای و تأثیرگذاری آنان بر مخاطب دلایلی دارد. همیشه اعتقاد داشتهام آنچه از دل من و در عین سوختگی برمیآید، منطقا باید بر دل دیگری بنشیند. ناچارم بگویم در طول زندگیام چهاربار ضمن کار تا لب مرگ رفته و برگشتهام؛ که ۳بار آن را در «روزگار سپری شده» و یکبار آن را در «طریق بسملشدن» تجربه کردم. بنابراین عجیب است اگر خواننده من این حس صادقانه را نگیرد یا نتواند بگیرد؛ که این هم به مخاطب مربوط است. یعنی من آنچه شرط بلاغ است را گفتهام، اینکه دیگری آن حس را بگیرد یا نه، خیلی به من مربوط نیست».
دشواریهای زندگی و معیشت نویسنده
نویسنده کتاب «طریق بسمل شدن» در پاسخ به پرسشی درباره معیشت نویسنده به بیان بخشی از تجربیاتش پرداخت: «سال ۶۵ یا ۶۶ بود که در دانشگاه کارهایی به من محول میشد که از عهده من خارج بود، بنابراین عذر خواستم، از کار بیرون آمدم، به عبارتی خودم را اخراج کردم و در خانه نشستم. دست بر قضا در همان ایام جلوی چاپ همه آثار من برای بار دوم یا سوم گرفته شد. مسئولان آنقدر شریف بودند که فکر نکردند آدمی که به هر ترتیب کارش را از دست داده و از طریق آثارش زندگی و معیشت خود را تأمین میکند، چه باید بکند؟ خاطرم هست یک ماشین لنسر داشتم و یک روز برادرزاده من به سراغ من آمد و از من خواست که آن را به او بسپارم تا روزها کار کند و غروب برای من پولی بیاورد؛ اما خوشبختانه کار به آنجا نکشید. در همین ایام یکی از دوستان من که اولین نامه را بعد از انتشار کلیدر برای من نوشته بود، به خانه ما آمد و گفت الان حدود چهار سال است که از کار بیرون آمدهای و جلوی آثارت را گرفتند، پس چطور زندگی میکنی؟ پیشنهاد داد با یکی از دوستانش ماهی ۳۰۰هزار تومان بهعنوان قرضالحسنه بدهند که قبول کردم و یکسالی هم این مبلغ قرضالحسنه بود تا دولت عوض شد و به آثار من اجازه انتشار دادند».
دولتآبادی در ادامه گفت: «اینجا باید یکتنه خود را بالا بکشی و من هیچ باوری به حمایت دولتی و اجتماعی ندارم. نویسنده در این کشور یعنی دشواری و عبور از دشواریها. اگر توان این کار را دارید، ادامه دهید اگر توان آن را ندارید به امید اینکه کسی دست شما را بگیرد، نباشید. یعنی یا خودتان باید دست به کمر همت بزنید یا اینکه به کسی امید نداشته باشید. یعنی این آقایانی که من در طول این پنجاه سال تجربه کردم، اصلا مسألهشان ادبیات و کتاب نبوده و نیست. بنابراین اگر کسی میخواهد در کشور ما نویسنده شود، باید پیه این چیزها را به تن خود بمالد».