از گربۀ بهنوش طباطبایی تا دوچرخۀ آتقی! *

چندی پیش دوستی کتاب خود را قبل از آن که تحویل ناشر بدهد به من داد بخوانم و نظر بدهم. کتاب خوبی بود…چندی گذشت و گفت: ولی ناشرم می‌گوید همین که اشکال ندارد، اشکال دارد!
هر چند دوست و همکارم دربارۀ حذف بهنوش طباطبایی از نمایش « عشق روزهای کرونا » به کارگردانی محمد رحمانیان به خاطر اپیزود « بانو با گربۀ ملوس » و حضور گربه روی سن نوشته، اما از آنجا که لابد قضیه خیلی مهم بوده که نظارت بر گربه را اعمال کرده‌اند به جایی برنمی‌خورد که من نیز نکاتی بیاورم.

در مقام ابراز شگفتی البته می‌توان گفت: ترویج زندگی غربی یعنی چه و مگر جز این است که اپیزود حذف شده اشاره‌ای دارد به متنی از چخوف و دربارۀ بازیگری است که در ایام کرونا در خانه در قرنطینه است و جز گربه‌اش، انیس و مونسی ندارد؟

واقعیت این است که ما مردمانی حیوان دوست نیستیم و به جز پرندگان و اسب و شیر بر هر حیوانی صفتی منفی می‌گذاریم. گربه بی‌وفاست و روباه، مکار. بوقلمون دوروست و سرمایه داران را به زالو تشبیه می‌کنیم و جالب این که از همین زالو برای درمان بهره می‌بریم! خودمان جوجه به سیخ می‌کشیم و خدا نکند روباهی یا شغالی هم هوس مرغ و جوجه به سرش بزند، دمار از روزگارشان درمی‌آوریم. مرغ و خروس برای روستایی دارایی و مایملک بود و به روباه و شغال به چشم دزد می‌نگریستند. شهرنشینان امروزی یا روستاییانی که دیگر مرغ و خروس نگاه نمی‌دارند آخر چرا باید این همه از روباه با آن دُم زیبا خشم‌گین باشند؟

بر این اساس می توان حدس زد که بندگان خدا در ممیزی مرکز هنرهای نمایشی هم با همین ذهنیت به گربه روی صحنۀ نمایش نگاه کرده‌اند!

فایده‌ای هم ندارد به این گونه افراد یادآوری شود برخی از سوره‌های قرآن به نام حیوانات است: گاو، فیل، عنکبوت، مورچه و جالب تر از همه آیه‌ای که تصریح می کند به زنبور، وحی می‌شود.

یا ثمری ندارد به این ممیزان محترم گفته شود هیچ‌کس با تماشای گربه روی صحنه به فرهنگ غربی متمایل نمی‌شود چون با اتومبیل غربی به تئاتر آمده و از در و دیوار پدیده‌های غربی می‌بارد و اتفاقا شرقی ترین اِلِمان صحنه همین جناب گربه یا پیشی است!

یا نتیجه‌ای ندارد اگر گفته شود نکات شرعی که دربارۀ سگ گفته می‌شود به گربه تعمیم نیافته یا گربه‌های ایران در سطح جهان شهرت دارند و همسایۀ خود ما یکی از همین «پرشین‌»ها را دارد با دُمی واقعا زیبا که دل آدم برایش غنج می‌رود!

اینها نکات تازه‌ای نیست اما می‌خواهم از یک منظر دیگر نگاه کنم. دوستان ممیزی به هر حال باید چیزی پیدا کنند و گیر بدهند. گربه نشد یک چیز دیگر و همین که به یک اپیزود قناعت کرده‌اند و خوش سیمایی و وجاهت چهرۀ خانم بهنوش طباطبایی را دست‌مایۀ حذف نکرده‌اند جای خرسندی دارد. البته کسی چه می داند. شاید هم گربه بهانه بوده است!

چندی پیش دوستی کتاب خود را قبل از آن که تحویل ناشر بدهد به من داد بخوانم و نظر بدهم. کتاب خوبی بود و گفتم به ناشر بگو در چند رسانه نقد می‌نویسم و معرفی و منتشر می‌کنم. چندی گذشت و گفت: ولی ناشرم می‌گوید همین که اشکال ندارد، اشکال دارد! گفتم: یعنی چه؟ گفت: منظور این است که دو سه تا کلمه باید باشد تا آن بندۀ خدایی که از راه ممیزی حقوق می‌گیرد تا خدای ناکرده چند صد نفری که داستان او را می‌خوانند فاسد نشوند، احساس نکند کاری انجام نداده و حقوق ماهانه اش حلال باشد! به خاطر همین یکی دو جا به جای دوستی نوشت «رابطه» تا مشمول ممیزی و حذف شود! به عبارت چیزی برای گیر دادن وجود داشته باشد.

نقش گربه هم لابد همین بوده و آن قدر گُل درشت تا کل کار مشمول حذف و ممیزی نشود.

هر چند مشخص نیست اگر شبی خدای ناکرده زبانم لال این گربه یا گربه‌ای دیگر به روی سِن آمد، تکلیف چیست؟ با آنها برخورد می‌شود یا نه. یا فقط با گربه‌های ملوس و در آغوش بازیگر مشکل دارند؟

سال‌های دور تلویزیون سریالی دربارۀ اعتیاد پخش می‌کرد ( آینۀ عبرت ) که البته بین مردم به نام یکی از نقش‌ها-« آتقی » -شهرت داشت. در صحنه‌ای از آن زنِ خانه به دوچرخۀ زهوار دررفتۀ آتقی (با بازی به یاد ماندنی جواد گلپایگانی ) گیر می دهد و او در دفاع از خود می‌گوید: همه چیز در این خانه سر جای خودش است و فقط دوچرخۀ من نیست؟! (خانه تا دل‌تان بخواهد به هم ریخته و نابسامان بود).

از گربۀ بهنوش طباطبایی تا دوچرخۀ آتقی!
حالا حکایت ماست. از در و دیوار پدیده های غربی می‌ریزد، پول‌دوست‌ترین جامعه در دنیاییم، گران شدن سکه طلا زنانی را به طمع دریافت مهریه از شوهران‌شان انداخته و مردانی از بام تا شام دربارۀ پول و دلار و اتومبیل و موبایل صحبت می کنند و برخی اگر به پول بادآورده ای دست پیدا کنند بدشان نمی آید رابطۀ فرازناشویی هم داشته باشند. اینها همه شرقی است و گل و بلبل‌ایم و گربۀ زبان بسته که ایرانی ترین حیوان است و در برخی مناطق تهران مانند امیرآباد و گیشا کم مانده انجمن و کلوپ راه بیندازند، غربی اند!

همۀ امورمان بسامان است و قدرت خرید بالا و دغدغۀ فردا نداریم و تا دل‌تان بخواهد دختر و پسر پیشنهاد کار و ازدواج دارند و تنها فقرۀ نگران کننده همین جناب گربه است که غربی است! طفلک گربه! جلال آل احمد و مرادش فردید هم اگر می فهمیدند مفهوم غرب زدگی به چه ابتذالی افتاده زبان به شِکوه می گشودند و چه بسا مرحوم جلال در اعتراض به این روند از شورای شهر و شهرداری می خواست نام او را از روی میدان میوه و تره بار بردارند!

حذف گربه از یک اپیزود تئاتر رحمانیان، یادآور حساسیت زنِ آتقی به دوچرخۀ او در سریال آینۀ عبرت است. در آن خانه انگار فقط دوچرخه جای خودش نبود و در این جامعه انگار همه چیز از اقتصاد و سیاست و اجتماعیات و ایمانیات، سرجای خودش است، الا این گربه‌هه!

واقعا که آدم درمی‌ماند که این آدم‌ها راستی‌راستی این قدر کج‌سلیقه‌اند و در عمر خود چشم زیبای گربه‌ای را از نزدیک ندیده یا گلی را نبوییده‌اند یا می‌خواهند نشان دهند حواس‌شان به همه جا هست و به قول ناصر خسرو: گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد، جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست!

* مهرداد خدیر/ سایت عصر ایران

دیدگاه