همکارم فحش داد، او را کشتم!
مرد نگهبان که همکارش را به قتل رسانده بود با حکم دادگاه به قصاص محکوم شد.
گزارش این قتل هولناک را صاحب ساختمان به ماموران داد و گفت وقتی به ساختمان رفته با جسم بیجان نگهبان آنجا مواجه شده است.
صاحب ساختمان به ماموران گفت: برای سرکشی به ساختمان آمده بودم که دیدم در باز است، وقتی وارد شدم جسد اصغر را دیدم.
با دستور بازپرس جسد به پزشکی قانونی منتقل و تحقیقات آغاز شد. شواهد نشان میداد اصغر با ضربههای متعدد میله آهنی به سرش از پا درآمده است.
مرد صاحبخانه به ماموران گفت: از مدتها قبل اصغر و پسر جوانی به نام قاسم را به عنوان نگهبان در ساختمان نیمهساز استخدام کردم؛ اما حالا خبری از قاسم نیست و ناپدید شده است. گمان میکنم او در این ماجرا دست داشته باشد.
در حالی که فرضیه دست داشتن قاسم در این ماجرا قوت گرفته بود ماموران به ردیابی او پرداختند و بازداشتش کردند.
قاسم به درگیری با همکارش و قتل او اعتراف کرد و گفت: من و قاسم چهار ماه همکار بودیم و هر دو در اتاقک نگهبانی ساختمان نیمهساز کار میکردیم و هیچ مشکلی هم نداشتیم. آن شب من سر موضوعی از او ناراحت شدم و خواستم که از اتاقک نگهبانی خارج شود؛ اما او به یکباره شروع به فحاشی کرد. من اعتراض کردم و از او خواستم فحش ندهد اما قاسم با عصبانیت فحشهای ناموسی داد. من که عصبانی شده بودم از کوره در رفتم و در یک لحظه با میلهای که در گوشه اتاقک افتاده بود به او حمله کردم و چند ضربه به بدنش زدم. میخواستم او را رها کنم اما گمان کردم اگر بلند شود مرا میکشد. به همین خاطر با بیل هم چند ضربه به سرش زدم. وقتی روی زمین افتاد در اتاقک نگهبانی را قفل کردم و از آنجا گریختم. باور کنید وقتی آنجا را ترک میکردم او نفس میکشید و زنده بود.
او ادامه داد: باور کنید من قصد کشتن قاسم را نداشتم. فقط چند ضربه به او زدم اما فکر نمیکردم ضربهها کشنده باشد.
به دنبال اعترافهای قاسم و بازسازی صحنه جرم برای قاسم کیفرخواست صادر و پروندهاش به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
متهم در حالی از خود دفاع کرد که اولیای دم برایش حکم قصاص خواستند.
وقتی قاسم روبهروی قضات ایستاد، گفت: من و اصغر چند ماه بود که با هم در اتاقک نگهبانی همکار بودیم. ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم تا اینکه او آخرین بار با من شوخی کرد که ناراحت شدم. به او اعتراض کردم و خواستم اتاق را ترک کند؛ اما شروع به فحاشی کرد. او با حرفهایش مرا تحریک کرد و من از کوره در رفتم و با میله به جانش افتادم.
او در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: باور کنید قصد کشتن اصغر را نداشتم و از ترسم او را زدم. باور کنید اگر او را نزده بودم خودم در درگیری کشته میشدم. من شرمنده فرزندان او هستم و تقاضای بخشش دارم. او همسن پدرم بود و من اشتباه بزرگی مرتکب شدم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدارک موجود در پرونده قاسم را به قصاص محکوم کردند.