پایان 12 سال عاشقی یکسال بعد از ازدواج
12 سال طول کشید تا ساناز و امیرعلی به هم برسند و 12 ماه کافی بود برای اینکه تصمیم بگیرند از هم جدا شوند.
زن جوان میگوید به دلیل مخالفتهای خانواده همسرش با زندگی مشترکشان، تنها راه چاره طلاق است.
ساناز که زنی تحصیلکرده و دارای شغل و موقعیتی اجتماعی است درباره دلیل این جدایی برای سایت جنایی میگوید:
*چرا میخواهید جدا شوید؟
دیگر راهی نمانده است. مجبور به این کارم.
*این اجبار از کجا میآید، آیا شوهرت هم راضی به این جدایی هست؟
با هم تصمیم به طلاق گرفتیم. ما فهمیدیم که نمیتوانیم همدیگر را تحمل کنیم و ممکن است به هم آسیب بزنیم.
*چطور با هم آشنا شدید؟
در دانشگاه با هم آشنا شدیم. ما تا پایان فوق لیسانس با هم دوست بودیم و عاشقانه همدیگر را دوست داشتیم بعد هم تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. خیلی طول کشید تا به هم برسیم.
*چرا این همه سال با هم ازدواج نکردید؟
خانواده امیرعلی موافق نبودند، آنها میگفتند ما به درد هم نمیخوریم. میخواستند امیرعلی با دختری که برایش در نظر گرفته بودند ازدواج کند و چون من در زندگی امیرعلی بودم قبول نمیکرد.
*بالاخره چطور راضی شدند؟
آنها هیچ وقت راضی نشدند. یک روز من و امیرعلی عقد کردیم چون او تنها پسر خانواده بود، مادرش از این کار ناراحت شد و قهر کرد. او هیچ وقت من را به عنوان عروسش قبول نکرد.
*اختلاف از کجا شروع شد؟
مادر امیرعلی از دیدن او خودداری کرد. حاضر نشد پسرش را قبول کند، او گفته بود تا زمانی که ساناز در زندگی توست به خانه من نیا، در این مدت پدر امیرعلی مریض و در بیمارستان بستری شد. چون اجازه ندادند او پدرش را ببیند شوهرم من را مقصر میداند، کمکم آنقدر همدیگر را اذیت کردیم که متوجه شدیم دیگر بهتر است به این زندگی پایان دهیم.
*خانواده خودت چه نظری دارند؟
من و امیرعلی متعلق به دو فرهنگ جدا هستیم. خانواده من در خارج از کشور زندگی میکنند. خانواده امیرعلی بسیار نزدیک به هماند و حتی در یک کوچه با هم زندگی میکنند. خانواده من انتخاب همسر را بر عهده خودم گذاشتند ولی خانواده امیرعلی این اختیار را به بچهشان نمیدهند. هرچه بیشتر با امیرعلی زندگی کنم اختلافات بیشتر میشود.