خواستگار قلابی از دختران فیلم سیاه میگرفت
پسری در نقش خواستگار پای در خانه پدری دختران میگذاشت و عروسهای شومبخت در سناریویی طراحی شده به خلوتگاه شیطانی قدم میگذاشتند.
این پسر با تهیه فیلمهای سیاه از عروس خانمها آنها را تحت سلطه میگرفت و اگر پیگیری مادر یکی از دختران نبود هیچ ردی از این شیطان به دست نمیآمد.
چند ماهی از شروع به کار سمیرا در مجموعه آموزشی که رضا مدیریت آن را به عهده داشت گذشته بود که یک روز رضا به بهانه هماهنگی کلاسها و ساعتهای حضور سمیرا در محیط آموزشگاه با وی جلسهای گذاشت و پیرامون برخی موضوعات با او حرف زد.
خلاصه تداوم این جلسات سبب نزدیکی بین رضا و سمیرا شد و حتی هرازگاهی با هم قرار ملاقاتهایی در کافیشاپها به بهانه دور بودن ازمحیط آموزشگاه داشتند.
این ارتباط رفته رفته تداوم یافت و با موضوعاتی خارج از مسائل کاری و تماسهای گاه و بیگاه رضا و ارسال پیامهای مهربانانه و... به این ماجرا ختم شد که؛ روزی پیرمردی خوشپوش ومبادی آداب به دفتر آموزشگاه مراجعه و از کارکنان درباره سمیرا مدرس این آموزشگاه تحقیق کرد.
پیرمرد طوری به تحقیق و پرس و جو راجع به سمیرا پرداخت که هر آدم بیخیالی جای سمیرا بود کنجکاو میشد تا از دلیل حضور پیرمرد مطلع شود و چه کسی بهتر از رضا!!
رضا در پاسخ به سمیرا با اظهار تعجب از رفتار پیرمرد و سپس لبخندی از سر رضایت گفت؛ چه پیرمرد زبل شده! دیده من مدام از سمیراخانم تعریف میکنم آمده برای پسرش آستین بالا بزنه!!
آره خانم ،من از هر یک ساعتی که پیش بابام هستم، پنجاه و نه دقیقهاش از شما و کمالات شما حرف میزنم و بابا بنده خدا فکر کرده شما من را قابل میدانید تا با هم زیر یک سقف زندگی کنیم، غافل از اینکه سرکار خانم من را قابل نمیداند.
یک هفته از آمدن پدر رضا به آموزشگاه گذشته بود که سمیرا ماجرای آشناییاش با رضا را برای والدینش مطرح کرد و گفت که رضا قصد دارد برای خواستگاری به اتفاق پدرش به منزلمان بیایند.
روز موعود فرا رسید و رضا به اتفاق پدرش به خانه سمیرا رفتند. پس از جلسه آشنایی خانوادهها قرار بر این شد که برای شناخت بیشتر سمیرا و رضا دو سه ماهی در قالب نامزد با هم در ارتباط باشند. در همین راستا و به جهت تنها بودن رضا و پدرش در یک خانه نقلی در شهرکی واقع در چند کیلومتری شهر بیشتر اوقات رضا میهمان خانواده سمیرا بود تا اینکه پس از مدتی پدر سمیرا متوجه شد، دخترش پنهانی و بدون اطلاع وی یا مادرش به خانه رضا رفت وآمدهای مکرر دارد. در همین حین مادر سمیرا نیز متوجه تغییراتی در رفتار دخترش و ظاهر وی شد. همین امر سبب شد تا خانواده سمیرا با رضا تماس گرفته و از وی بخواهند بدون آنکه چیزی به سمیرا بگوید تاریخ مراسم رسمی خواستگاری را هرچه زودتر تعیین کند. یکی دو هفته پس از این تماس، رضا با مراجعه به نزد والدین سمیرا از بروز مشکل مالی خبر داد و تا مهیا شدن موقعیت مالی، دو ماه برای برگزاری مراسم خواستگاری و... فرصت خواست.
مادر سمیرا وقتی ماجرای خواستگار دخترش به پلیس کشیده شد، گفت: از روزی که رضا برای تعیین تاریخ یک مراسم خواستگاری ساده دوماه فرصت خواست به وی مشکوک شدم، این شک همزمان با کم شدن تماسها و رفت و آمدهای رضا به منزل ما بیشتر شد، سمیرا هم آن دختر سابق نبود و حضورش در منزل نامنظم شده بود، بیشتر اوقات تا نیمه شب بیرون بود و اگر تماسی هم میگرفتم میگفت با رضا رستوران هستند یا با دوستانش دورهم هستند.
اصرار و تقاضای ما برای برقراری تماس با والدین رضا به جایی نرسید و همین کممحلی و تکرار بهانههایی که بوی دروغ میداد سبب کدورت و دلخوری پدر سمیرا و بگو مگوی مختصری با دخترمان شد تا آنجا که پدر سمیرا شرط کرد چنانچه در یک ماه آینده خانواده رضا برای خواستگاری وتعیین تکلیف پا پیش نگذارند، سمیرا حق ندارد به رابطهاش ادامه دهد. بنابراین تصمیم گرفتم برای رفع نگرانی و صحبت با رضا به محل کارش بروم.
هنوز به در ورودی آموزشگاه نرسیده بودم که رضا را با دختری جوان سوار بر خودروی شخصی که از محدوده آموزشگاه دور میشدند، دیدم. دلم شور افتاد و برای رفع این دلشوره پشت سرشان حرکت کردم تا اینکه خودروی رضا جلوی فروشگاهی توقف کرد و رضا از خودرو پیاده شد و به سمت فروشگاه رفت، بلافاصله فرصت را غنیمت شمردم و به سراغ خانم جوان رفتم و به بهانه خواستگاری از وی برای پسرم با او صحبت کردم که ناگهان او رضا را نامزد خودش معرفی کرد و گفت چندماهی است با رضا آشنا شده و قرار است هفته آینده والدین رضا از شهرستان به خواستگاری وی بیایند.
مادر سمیرا در حالی که شوکه شده بود، ضمن پنهان کردن این مسأله، از دختر جوان به بهانه دیدن خواهر کوچکترش شماره تماس گرفت، صبر کرد تا روز مراسم خواستگاری رضا از سمیرا...
روز خواستگاری، همین که رضا و پدرش وارد خانه شدند مادر سمیرا، طوری که سایرین متوجه نشوند از شروع مراسم خواستگاری فیلم گرفت و برای دختری که در خودروی رضا با او صحبت کرده بود، ارسال کرد و برای دختر پیامی مبنی بر اینکه نامزد شما امشب آمده خواستگاری دختر من و در ادامه نشانی منزلشان را برای دختر ارسال کرد.
یک ساعت بعد دختر جوان به اتفاق پدر و مادرش همراه با پلیس وارد منزل خانواده سمیرا شدند و پرده از راز خواستگار شیاد برداشته شد.
پیرمردی که خودش را پدر رضا معرفی کرده بود با دیدن پلیس دستپاچه شده و با صدای لرزان به پلیس گفت: رضا به من گفت که والدینش در شهرستان ساکن هستند و از من خواست که خودم را جای پدرش معرفی کنم و به خواستگاری دختر مورد علاقهاش بروم بنابراین نقش پدرش را بازی کردم و پذیرفتم، اوهم در قبال حق قدم مبلغی به حسابم واریز کرد و در جریان مابقی کارهای او نیستم.
در تحقیقات پلیس مشخص شد رضا با همین ترفند ظرف دو سال گذشته با بیش از 10 دختر رابطه برقرار کرده و هربار به بهانهای از جمله فاش کردن رابطهاش نزد خانواده دختر مورد نظر توانسته از مجازات فرار کند.
در ادامه تحقیقات روشن شد که رضا در همان منزل نقلی خارج از شهر دوربین مداربستهای داشته و از روابطش با طعمههایش فیلم تهیه میکرده و پس از قطع ارتباط اگر با اعتراض دخترها مواجه میشده، نسخهای از فیلم را با تهدید به آبروریزی و...برای وی ارسال میکرده است.