کلثوم بخاطر جنون شوهران صیغهای خود را به قتل رساند؟
اواخر شهریورماه جاری؛ دو، سه هفته پس از دستگیری قاتل سریالی مردان مازندرانی فیلمی از اعترافات او در رسانهها و شبکههای مجازی منتشر میشود که حالا باعث وحشت افکار عمومی شده است.
بهاره شبانکارئیان-«کلثوم.ا» که در ابتدای دستگیری مدعی شده بود ۷ نفر از شوهران خود را به قتل رسانده در تازهترین اعترافات خود از افزایش قربانیهایش میگوید. قاتل تاکنون به قتل ۱۱ شوهر خود اعتراف کرده است. همچنین این قاتل سریالی علت قتلهایی که مرتکب شده را «جنون» میداند.
بر اساس اعترافات این قاتل سریالی با «محمدباقر قربانزاده»، قاضی اسبق دیوان عالی کشور گفتوگو کرده است.
پس از مهین قدیری، این زن دومین قاتل سریالی ایران محسوب میشود. با توجه به شگردهای هر دو نفر آیا میتوان گفت که آنها انگیزه و اهداف مالی داشتند؟ یا اینکه صرفا انگیزه مالی مطرح نبوده و بحث اختلالات روحی و روانی در میان است؟
معمولا انگیزه مالی در قتلهای سریالی خیلی ضعیف است. حتی ممکن است قاتلان سریالی مدعی شوند که با انگیزه مالی جنایات را مرتکب شدند، اما در واقع ادعای آنان درست نیست، چون رسیدن به اهداف مالی راههای سهلالوصولتری دارد. یعنی اگر زنی به خاطر اهداف مالی چندین شوهر خود را بکشد صرفا انگیزهاش از قتل مالی نیست، چرا که راههای سادهتری برای رسیدن به اهداف مالی وجود دارد. اگر قاتل صرفا انگیزه مالی داشته، میتوانسته یک یا دو نفر از شوهران خود را فریب بدهد و کل اموال او را بردارد و فرار کند یا مثل برخی زنان که از طریق شرط کردن و گرفتن مهریههای سنگین، ملک و طلا ازدواج میکنند او هم میتوانسته این اقدام را انجام دهد. پس قاتل صرفا انگیزه مالی نداشته است. انگیزه مالی در قتلهای سریالی نمیتواند به عنوان هدف اصلی مطرح شود. حتی اگر بگوییم قاتل با انگیزه مالی این جنایات را انجام داده، بعد از دو الی سه قتل باید از ادامه دادن به جنایات صرفنظر میکرده، اما چون قاتل به جنایات خود پایان نداده، عوامل دیگری برای ارتکاب جنایات او وجود داشته است. عمدتا یکی از قویترین علل جنایات در پروندههای مربوط به قتلهای سریالی، مشکلات روحی و روانی قاتل است. قاتل یکسری پسزمینههای روحی و روانی دارد که این پسزمینهها به حس انتقام ختم میشود.
اینکه قاتل فقط شوهران خود را کشته نشاندهنده چیست؟ آیا این موضوع برگرفته از حس نفرت نسبت به مردان است؟
بله، وقتی حس انتقام در قاتلان سریالی شکل میگیرد آنها دست به جنایات میزنند. این حس انتقام میتواند به جنس مخالف، کودکان و... باشد. مثل پرونده بیجه؛ او نسبت به کودکان این حس انتقام را پیدا کرده بود و آنها را به قتل میرساند یا پرونده سعید حنایی معروف به قاتل عنکبوتی؛ او هم حس انتقامش نسبت به زنان روسپی فعال شده بود و آنها را در مشهد شناسایی و خفه میکرد. حس انتقام در قاتلان سریالی با مقدمات و زمینههای قبلی شکل میگیرد. بنابراین در شخصیتشناسی قاتلان سریالی باید حتما پسزمینه دوران کودکی یا رفتار خانواده با آنان را در نظر گرفت. فرض کنید در یک خانواده رفتارها با زنان بهشدت مردسالارانه است. مرد در محیط خانواده حاکم است و زورگویی میکند. این زورگویی میتواند نسبت به دختر، همسر، خواهر و مادر خود باشد. بالطبع پسر او هم چنین رویهای را پیش میگیرد. در نتیجه امکان دارد برخی دختران و زنان در این خانوادهها حس انتقامجویی نسبت به مردان پیدا کنند. قاتل سریالی مردان در مازندران هم نمونهای از تربیت در چنین خانوادههایی است. مثلا شاید او تا قبل از اینکه ازدواج کند پدری داشته و رفتار پدر با زنان و دختران خانواده توهینآمیز و تحقیرآمیز بوده و بعد هم از قضا با کسی ازدواج کرده که او هم همین رفتارها را نسبت به زنان داشته است.
با این تفاسیر همه آدمها ممکن است در گذشته و دوران کودکی پسزمینههایی از این دست مشکلات را در خانواده یا اجتماع تجربه کنند. پس نمیتوان گفت هر فردی که چنین مشکلاتی را تجربه کرده قاتل میشود. در این بین چه مسالهای باعث میشود فرد دست به جنایت بزند؟
شما یک بذر را در نظر بگیرید. امکان دارد در شرایطی نامطلوب رشد کند یا برعکس در شرایطی مطلوب رشد نکند. شخصیت آدمها و رفتارهایشان باهم کاملا متفاوت است. یعنی امکان دارد فردی در خانوادهای مردسالارانه رشد کند و بعدا هم هیچ حس انتقامی نسبت به مردان پیدا نکند، اما فردی دیگر با کوچکترین زورگویی پدر، برادر یا شوهر خود تصمیم بگیرد از تمام مردان انتقام بگیرد. زمینههای روحی و روانی خود فرد هم بسیار اهمیت دارد. مثلا گاهی فرد با حس انتقام بزرگ میشود، اما در اجتماع دوستانی پیدا میکند که او را از این حس انتقام دور نگه میدارند یا اینکه فرد خودش با خواندن کتاب یا روزنامه مسائل و مشکلاتی که در گذشته داشته را تحلیل میکند و حس انتقام یا نفرت او از بین میرود. شکل گرفتن و از بین رفتن حس انتقام و نفرت هم به علل و عوامل مختلفی بستگی دارد.
قاتل در اعترافات خود در پاسخ به اینکه چرا شوهرانت را به قتل رساندی؛ گفته به خاطر جنون، اما در سوالی دیگر مبنی بر اینکه قصد داشتی تا چه زمانی به قتلها ادامه دهی، پاسخ داده تا زمانی که دستگیر یا فوت میشدم. جواب دوم قاتل نشان میدهد او با آگاهی کامل مرتکب جنایات شده، اما مطرح کردن مساله جنون در پروندههای قاتلان سریالی چقدر میتواند درست باشد؟
مطرح کردن مساله جنون از سوی قاتلان سریالی کذب محض است. معمولا در پروندههای جنایی قاتل یا قاتلان دچار اختلالات روحی و روانی هستند، اما این به معنای جنون نیست. با توجه به تعاریفی که در قانون از جنون شده، قاتل به راحتی نمیتواند ادعا کند دچار جنون شده. موضوع دیگری که درباره قتلهای سریالی وجود دارد این است؛ قتلهای سریالی به نقشه و برنامهریزی قبلی نیاز دارد. پس به کل مساله جنون در این پروندهها رد میشود، چون فرد مجنون قدرت تحلیل مسائل را ندارد. در صورتی که قتلهای سریالی از عهده افرادی برمیآید که عاری از جنون هستند. در این پرونده هم قاتل به ترتیب شوهرانی برای خود انتخاب و آنها را به قتل رسانده، پس قدرت تصمیمگیری داشته است. در مساله جنون فرد قدرت تصمیمگیری خود را از دست میدهد. بنابراین ادعای قاتل صحیح نیست. البته مساله جنون فقط توسط کارشناسان پزشکی قانونی تایید یا تکذیب میشود. در پروندههای مربوط به قاتلان سریالی، کارشناسان پزشکی قانونی اکثرا مساله جنون را رد میکنند.
قاتل جنایات خود را از سال ۱۳۸۰ شروع کرده است. او در مورد قتلها گفته اوایل دو سال یک بار طعمههایش را به قتل میرسانده، اما بعدا فاصله قتلها را کمتر کرده. در تمام پروندههای قاتلان سریالی موضوع فاصلههای طولانی قتلها در ابتدای جنایات مشهود است. علت چیست؟
این موضوع چند علت دارد. علت اول؛ معمولا همه انسانها از فطرتی پاک برخوردار هستند و به خاطر همین فطرت پاک است که آنها در برابر مسائل منفی موضعگیری میکنند و در برابر مسائل مثبت نوعی رفتار توام با تحسین از خود نشان میدهند، اما گاهی بر اساس عوامل مختلف بیرونی، رفتاری و تربیتی این فطرت پاک در آنها به انحراف کشیده میشود. بنابراین وقتی انسان در ابتدا به کشتن فرد یا افرادی فکر میکند با وجدان خود کلنجار میرود، ولی وقتی جنایت را مرتکب شد، مثل این است که میگویند؛ آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت! انجام جنایات بعدی برای او راحتتر میشود. بنابراین اولین علتی که ممکن است قاتل در فاصلههای طولانیمدت دست به جنایت بزند، عوامل درونی است. یعنی قاتل هنوز در ابتدا به آن قساوت قلبی نرسیده که بخواهد جنایات را پشت سر هم مرتکب شود. علت دوم؛ تردید قاتل است که جزو عوامل فردی به حساب میآید. تمام متهمان اینگونه هستند. پس از اولین قتل به ریسک آن فکر میکنند که آیا ممکن است از سوی پلیس دستگیر شوند یا نه! حتی آنها جنایات خود را تحلیل میکنند. علت سوم؛ بستگی به شرایط مقتول و طعمههای قاتل دارد. گاهی شرایط و موقعیت مکانی و زمانی مقتول برای ارتکاب جنایت مناسب نیست. در نتیجه قاتل باید صبر کند تا شرایط قتل فراهم شود. البته این نکته با ناشی بودن قاتل هم در ارتباط است. وقتی قاتل به مرور متوجه میشود که به راحتی میتواند جنایات را مرتکب شود فاصله زمانی قتلها را نیز کمتر میکند. علت چهارم؛ تکرار جنایات است. مساله تکرار باعث میشود حس انتقام در قاتل قویتر و بیشتر شود و زمانی که حس انتقام در او شعلهور شد قدرت تحملش پایین میآید. قدرت تحمل که پایین میآید، امکان دارد قاتل طعمهاش را یک ماه، دو ماه، شش ماه تحمل کند و پس از آن دیگر نتواند. آنجاست که قاتل با خودش میگوید؛ بهتر است هرچه زودتر انتقام بگیرد اما در میان این عوامل، مهمترین علت؛ تحلیل قاتل است که اگر این موضوع را برای خود حل کند، بعد از دومین و سومین قتل حتی به دستگیری هم فکر نمیکند. در نتیجه خیلی راحت مرتکب جنایتهای بعدی میشود.
امکان دارد قاتلان سریالی همدست داشته باشند؟
اکثرا در قتلهای سریالی وجود همدست خیلی ضعیف است، اما در برخی موارد وجود همدست برای قاتلان سریالی میتواند حکم تسهیلکننده را داشته باشد. آنچه در پروندههای قتلهای سریالی دیده شده؛ نشاندهنده این بوده که آنها همدست نداشتند، ولی به هر حال در این پروندهها وجود همدست منتفی نیست.
۱۱ شهریورماه ۱۴۰۲؛ حسن مفخمی، فرمانده انتظامی مازندران اعلام کرد در پی گزارشی مبنی بر مرگ مشکوک مردی مسن در محمودآباد، زن ۵۶ ساله او توسط پلیس دستگیر میشود. او پس از بازجویی وقتی میبیند دستش نزد پلیس رو شده به قتل شش شوهر دیگر خود اعتراف میکند.
شناسایی طعمهها
قاتل در قالب ازدواج با مردان مسن (۷۰سال به بالا) آنها را در شهرهای ساری، بابل، قائمشهر، نکا و محمودآباد شناسایی و با خوراندن قرص قند یا فشار خون، طعمههایش را به قتل میرساند.
به گفته برخی منابع محلی؛ کلثوم از طریق یک نفر معرف خاص یا با شرکت در مراسمات زنانه با افرادی که پدر سالخورده داشتند، آشنا میشد. سپس با شرط دریافت مهریه به صورت پول نقد، ملک و سکه طلا به عقد موقت آنها درمیآمد و در بازه زمانی یک ماه تا یکسال پس از خوراندن دارو (قرص قند یا فشار خون) وقتی مطمئن میشد طعمههایش بیحال شدند آنها را خفه و به قتل میرساند. حتی در مراحل اولیه زمانی که قربانیان او حالشان بد میشد، کلثوم آنها را به بیمارستان میرساند و نجاتشان میداد تا کسی به او شک نکند، اما در مراحل بعدی با بالا بردن دوز دارو آنان را میکشت. در نتیجه چون پرونده پزشکی برای قربانیان تشکیل میشد کسی به نحوه مرگ آنها مشکوک نمیشد. کلثوم با نقشه از پیش تعیینشده با قربانیان ازدواج میکرد. طبق ادعای برخی رسانهها و منابع مطلع، این قاتل تمام پول و اموالی را که به عنوان مهریه دریافت میکرد به تنها دخترش بخشیده است.
تنها یک شوهر توانست از چنگ قاتل سریالی مازندران فرار کند
این عنوان گزارشی است که «اعتماد» ۱۴ شهریور ماه در شماره ۵۵۷۴ بهطور مفصل به جزییات آن پرداخته است. کلثوم در سال ۱۳۹۹ در بابل به عقد موقت مردی ۸۲ ساله به نام «مسیح.ن» درمیآید. قاتل پس از پنج، شش ماه زندگی شبی در شربت مسیح دارو میریزد تا او را به قتل برساند، اما داروها بر این مرد مسن اثر نمیکند و لحظه ارتکاب جنایت را میبیند و کلثوم را فراری میدهد. مهریه کلثوم در آن ازدواج ۷۰ میلیون تومان بود و خانواده این مرد چون نمیخواستند چنین مبلغی را پرداخت کنند علیه او اقدام قانونی نمیکنند.
اعترافات
قاتل میگوید؛ از سال ۱۳۸۰ قتلهای خود را شروع و ۱۳ یا ۱۴ شاید هم ۱۵ بار ازدواج کرده است. ۱۱ نفر از شوهران خود را کشته و فقط یکی از آنها توانسته از چنگ او فرار کند. قاتل اظهار میکند که در ابتدا، دو سال یک بار مرتکب قتلها میشده، اما بعدا فاصله قتلها را کمتر کرده است. او علت قتلهای خود را جنون عنوان میکند و میگوید قصد داشته تا زمانی که دستگیر یا فوت میشده به قتلهای خود ادامه دهد.
زندگی خصوصی
کلثوم؛ اهل روستای ملکآباد ساری است. او در زمان دستگیری گفته در ۱۱ سالگی با نخستین همسرش ازدواج کرده، اما مدتی بعد یکی از نزدیکان او اظهار میکند که اولین ازدواج کلثوم در سن ۱۸ سالگی و با یک فرد «مشکلدار ذهنی و جسمی» بوده است. این ازدواج خیلی زود به طلاق میانجامد و کلثوم به عقد مردی به نام «علیجان» از روستای ولاشد درمیآید. گفته شده علیجان؛ پیر و معتاد بوده و همچنین دست بزن داشته است. او از ازدواج قبلیاش چند پسر داشته که آنها هم در حمایت از پدرشان با چوب و شلنگ کلثوم را کتک میزدند. پس از آنکه کلثوم فرزنددار میشود، تهمتهای اخلاقی هم به کتکها اضافه میشود. پس از چند سال زندگی مشترک این مرد بهطور مشکوکی فوت میکند.
نوه این مرد در شماره ۵۵۷۴ به «اعتماد» گفته بود؛ یک روز کلثوم به کوچه آمد و خانواده ما را صدا زد و فریاد کشید؛ پدرتان نفس نمیکشد! پدر و مادر من هم سریع بالای سر پدربزرگم رفتند و دیدند دیگر زنده نیست و فوت کرده است. این ماجرا تمام شد تا همین چند روز پیش که متوجه شدیم این زن به همراه ماموران به خانه پدربزرگم آمدند تا صحنه قتل را بازسازی کنند. قاتل در بازسازی صحنه جرم اعتراف کرده؛ ابتدا به پدربزرگم شربت متادون داده و سپس داخل دهانش الکل ریخته و بعد هم با دستمال او را خفه کرده است. پدربزرگم مرد پولداری نبود، اما ملک و املاک زیاد داشت. همه زمینهای پدربزرگم را این زن بالا کشید و رفت.
همچنین طبق اطلاعاتی که در برخی رسانهها آمده؛ کلثوم یک خواهر و دو برادر دارد. یکی از برادرهایش فرهنگی است و دیگری که قبلا عضو شورای محل بوده، نانوایی مشهوری در ساری دارد. خواهر کلثوم هم ازدواج کرده و خانهدار است. کلثوم حداکثر هجده بار ازدواج کرده و طبق اطلاعات مندرج در شناسنامهاش پنج همسر دایمی داشته است. او در ازدواج دومش صاحب دو فرزند پسر و دختر میشود. پسر کلثوم در نوجوانی به دلیل نامشخصی فوت میکند و گمانههای مختلفی مانند بیماری، اعتیاد و غرق شدن در دریا درباره مرگ او وجود دارد. (حتی برخی منابع محلی عنوان میکنند که کلثوم، پسرش را به قتل رسانده) اما دختر کلثوم، پس از ازدواج از روستایشان به ساری نقل مکان میکند.