قتل پسر دایی به خاطر اختلاف 1.5 میلیون تومانی
اختلاف مالی باعث شد مردی سراغ پسر دایی خود برود و پس از درگیری در صف نانوایی او را با چاقو به قتل برساند.
به گزارش جهان مانا ، ماموران پلیس ساعت ۱۰.۳۰ صبح سه شنبه با تلفن بازپرس کشیک قتل دادسرای امور جنایی تهران تماس گرفتند و به بازپرس محمد جواد شفیعی خبر یک قتل را اعلام کردند.
بازپرس جنایی پس از حضور در محل حادثه با پیکر غرق در خون پسری ۲۲ ساله روبرو شد که چاقو به پهلویش خورده بود. جسد مقتول نزدیک یک نانوایی افتاده بود. بنابراین احتمال داده شد حاضران در صف نانوایی و کارکنان مغازه شاهدان ماجرا باشند.
شاهدان در جریان تحقیقات گفتند: مقتول در صف نانوایی منتظر بود که نوبتش شود. ناگهان پسری که از او بزرگتر بود سراغش آمد و پس از جر و بحث او را کنار کشید و چندقدم از صف دور شدند. فرد مهاجم یک ضربه چاقو زد و فرار کرد. بعد از آن جوان مجروح که پهلویش خونی شده بود، چند قدم رفت و زمین افتاد. بعد از آن ما به اورژانس زنگ زدیم اما وقتی امدادگران اورژانس رسیدند گفتند جانش را از دست داده است.
با تحقیق برای شناسایی خانواده مقتول مشخص شد او از اتباع افغانستان است. خانوادهاش گفتند این جوان با پسر عمه خود اختلاف داشته که منجر شده به دست او کشته شود.
ماموران در ادامه پی بردند قاتل با یک قاچاقبر قرار گذاشته تا از طریق مرز ماکو از ایران خارج شود. به این ترتیب ماموران قاچاقبر را تحت نظر گرفتند و در یکی از محلات جنوب تهران موفق به دستگیری متهم شدند. او گفت: می خواستم به قاچاقچی پول بدهم که سر قرار بازداشت شدم. من در افغانستان زندگی می کردم و مدتی قبل قاچاقی به ترکیه رفتم و کار باربری، نظافت و خدماتی انجام میدادم. ماموران ترک هر وقتی فهمیدند مهاجر غیرقانونی هستم من را گرفتند و اول جریمه کردند اما می دانستم مرحله بعد زندان و دیپورت است. برای همین ترسیدم و به افغانستان برگشتم. بعد از مدتی به ایران آمدم و در خیاطی و کفاشی کار می کردم.
متهم ادامه داد: پسر داییم دو ماه قبل ایران آمد، چون وضعم خوب بود یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به او قرض دادم. قرار بود خرد خرد پس بدهد، اما مرتب امروز و فردا می کرد. شب قبل از حادثه سراغش رفتم تا صحبت کنم و پولم را بگیرم اما سیلی محکمی به صورتم زد. به همین خاطر عصبانی شدم و صبح روز بعد تصمیم گرفتم با چاقو سراغش بروم تا بترسانمش. پسر داییم در یک مغازه سوپرمارکت کار میکرد. به آنجا که رفتم و صاحبکارش گفت به نانوایی رفته است. به آنجا رفتم و جر و بحث کردم. چاقو را درآوردم و نمیدانم چطور در درگیری به او خورد. وقتی خونی شد و افتاد ترسیدم و فرار کردم. به خانه دوستم رفتم و فقط گفتم قاچاقبر معرفی کند تا از ایران بروم اما سر قرار دستگیر شدم.