نقل فساد در مهمانی به روایت احمد زیدآبادی

احمد زیدآبادی در اعتماد نوشت: هنوز مهمانان روی مبل‌ها و صندلی‌ها درست جاگیر نشده بودند که بحث شروع شد و فورا هم به سیاست کشید و بلافاصله موضوع «فساد» پیش آمد.

به گزارش جهان مانا در ادامه این مطلب آمده است: هر یک از مهمانان تلاش می‌کرد تا با پیشدستی نسبت به دیگران، تجربه بی‌واسطه خود را از فساد بازگو کند و پشت بند آن، جمله‌ای آتشین در مذمت این پدیده شوم و کثیف به زبان آورد.

 

یکی گفت: من همین چند وقت پیش فقط به خاطر سی متر زیربنای اضافه، مجبور شدم برای پایان کار حدود صد تومن باج سبیل بدم! خدا ریشه فساد را بخشکانه! به نظرم باید قلم پای هر مفسدی را خرد کرد تا دیگه کسی جرات این‌طور کار‌ها را نداشته باشه.

فرد بغلی‌اش که با بی‌تابی به دهان او چشم دوخته بود تا همین که فعل جمله را گفت، رشته سخن را از او بقاپد، بی‌درنگ به حرف در آمد که برای یک مغازه ۴۰ متری، ششصد تومان مالیات بریده بودن، منم مجبور شدم پنجاه تومن به طرف زیرمیزی بدم تا اون را صد و پنجاه تومن کنه. به نظر من همان‌طوری که رضا شاه اون نونوای کم‌فروش را داخل تنور داغ انداخت تا جزغاله بشه، باید همه این مفسدین را آتش زد، بلکه این جامعه از لوث وجود کثیف‌شون پاک بشه!

کناریش گفت: اینکه رضا شاه کسی را توی تنور انداخته باشه به نظرم واقعیت نداشته باشه!

نفر قبلی، اما صدایش را بالا برد و گفت: این چه فرمایشیه که شما می‌فرمایید؟ پدربزرگ خودم که آجودان ارتش بود به چشم خودش دیده بود که نونوا را انداخت توی تنور. بعد از آن، دیگه هیچ کس جرات نکرد نون خمیر یا سوخته یا گرون به مردم بفروشه.

نهایتا بزرگ جلسه رشته کلام را به دست گرفت و خطاب به جمع حاضر گفت: همان‌طور که همه واقفید، من سال‌های سال تو این نظام اداری زحمت کشیدم و عرق ریختم. هر چی از بی‌حیایی رشوه‌خورا بگم، کم گفته‌ام. اصلا حیا و شرم و خجالتشون پاک ریخته. همین جور روی کاغذ می‌نویسن اینقدر سکه بده تا کارت راه بیفته. ولی یه چیزی را بهتون بگم. آدم پاک هم پیدا می‌شه. نمونه‌اش خود من. به قدری پیشنهاد رشوه بهم می‌شد که خدا می‌دونه. اما زیر بار یکیش هم نرفتم. بالاخره قانون هم نباشه، خدا و پیر و پیغمبری که هست! آدم این دنیا با پول حروم مال و ثروت رو هم کنه و بعد بذاره برای وراث که گورش را بگن؟

این همسایه ما چند وقت پیش عمرش را داد به شما. اگه بدونید پسرا و دختراش سر تقسیم ارث چه بی‌آبروبازی در آوردن! اینقدر گور پیرمرد بدبخت را گفتن که حد نداشت. ولی اگر نظر مرا بخواین، من معتقدم که باید سیخ داغ تو چشم این آدمای رشوه‌گیر و فاسد کرد تا دیگه کسی جرات خلاف نکنه. هیچ راه دیگه‌ای هم وجود نداره. اگر من کاره‌ای بودم، می‌فهمیدم که چطور از پس این‌ها بر بیام! خب، حیف که نیستم. فساد همه جا را برداشته و کسی هم ککش نمی‌گزه! سخنان بزرگ جلسه با احسنت ممتد مهمانان روبه‌رو شد و همگی آن‌ها قیافه‌ای غمزده به خود گرفتند و از سر تاسف بر سرنوشت این جامعه سرشان را تکان دادند.

بعد از مهمانی، اولین نفری که نطق کرد رو به کنار دستی‌اش کرد و گفت: این بابا عجب آدم پاک دستیه. یه آدم خوب هم که پیدا می‌شه، این‌طور دستشو از کار می‌زنن. تف به این دنیا. کناریش سرش را به گوش او نزدیک کرد و در هیاهوی جمع به‌طوری که کسی نشنود زمزمه‌کنان گفت: این الدنگ را من بهتر از همه می‌شناسم! وقتی سر کار بود حیا را خورده و آبرو را قی کرده بود! صد صد از مردم رشوه می‌گرفت. از خود من پانصد تا گرفت تا مشکل ارث مرحوم بابا را حل کرد. از موقع بازنشستگی این‌طور ضد فساد شده. به همین خونه‌اش نگاه کن! این خونه کارمندیه؟ با پول کارمندی می‌شه این‌طور خونه‌ای ساخت و این‌طور مهمونی داد؟

اولی در جوابش گفت: حالا هر چی نباشه آدم دست و دلبازی که هست! ببین چطور مهمونی آبرومندی به پا کرده! اگر رشوه هم می‌گرفته حتما برا راه انداختن کار مردم بوده. مگر کار خودت را راه ننداخته؟ باز نسبت به دیگرون خدا پدرش را بیامرزه. من چند نفر را می‌شناسم که رشوه هم می‌گیرن، اما کار مردم را راه نمی‌اندازن! به نظرم همین را برای... معرفی کنیم بهتر از بقیه باشه!

 

دیدگاه
آخرین اخبار
بازار