درباره مسی به بهانه 36 سالگیاش
مسی مبتلا به سندرم آسپرگر است که نوع خاص و خفیفی از اوتیسم محسوب میشود ولی اکثر دانشمندان آن را متفاوت از اوتیسم میدانند. به هر حال فرد مبتلا به سندرم آسپرگر، مبتلا به نوعی اختلال است اما همین اختلال معمولا علت تمرکز عمیق او و بهرۀ هوشی بالاترش نسبت به سایر افراد است.
لیونل مسی 36 ساله شد. او در 24 ژوئن 1987 به دنیا آمده و امروز هم 24 ژوئن 2023 است. وقتی مسی متولد شد، مارادونا بهترین بازیکن جهان و آرژانتین قهرمان جام جهانی بود. اکنون هم خود مسی بهترین بازیکن جهان و آرژانتین قهرمان جام جهانی است.
از اوایل دهۀ 1980 به این سو، مارادونا و مسی قطعا بهترین بازیکنان دنیای فوتبال بودهاند. یعنی دستکم در 40 سال اخیر، در بین غولها و نوابغی مثل زیکو و پلاتینی و ماتیوس و روماریو و زیدان و رونالدوی برزیلی و ریوالدو و رونالدینیو و شوچنکو و کاکا و کریس رونالدو و آرین روبن و زلاتان و .. .، همیشه یک آرژانتینی بهترین بازیکن جهان بوده: مارادونا و مسی.
خورخه والدانو ، زنندۀ گل دوم آرژانتین در فینال 1986، گفته است: «مارادونا گاهی مارادونا بود ولی مسی همیشه مارادونا است. » اعتیاد و عیاشی و پرخوری و تنبلی و لاقیدی، موجب میشدند مارادونا چندان اهل نظم و انضباط و تمرین و آیندهنگری نباشد و بیشتر به نبوغش متکی باشد تا پشتکار و زندگی سالم و غیره.
مسی اما نابغهای است که قدر خودش را دانسته. در سال 2003 که مسی بازیکن تیم سوم بارسلونا شد، 16 ساله بود و مارادونا خیک فربهی بود تا خرخره غرق در اعتیاد! در سال 2004 مارادونا تا یکقدمی مرگ پیش رفت ولی بخت خوش، در کنار مراقبت ویژۀ پزشکان، او را به زندگی برگرداند.
مسی در همان سنین نوجوانی احتمالا از سرنوشت مارادونا عبرت گرفت. اگر او مثل مارادونا زندگی کرده بود، محال بود جام جهانی 2022 را به آرژانتین ببرد. مارادونا هم اگر مثل مسی زندگی میکرد، احتمالا جام جهانی 1994 را بالای سر میبرد.
مسی در دنیای فوتبال به همه چیز رسید. توپ طلا، کفش طلا، آمار حیرتانگیز گلزنی، کوپا آمریکا، جام جهانی و غیره. اما شاید اگر در سال 2014 میتوانست بین فینال جام جهانی و بازی بارسلونا-والنسیا تفاوت قائل شود، الان فاتح دو جام جهانی بود.
اگر آن فینال لعنتی را دوباره نگاه کنید، نمیتوانید بگویید که مسی جلوی آلمان بد بازی میکرد؛ ولی چیزی در بازیاش کم بود. انگار که در لالیگا مقابل یکی از حریفان بارسا به میدان رفته بود. در لیگ هیچ مسابقهای یگانه نیست. هر مسابقۀ لیگ، در کنار 37 مسابقۀ دیگر معنای نهاییاش را بدست میآورد.
اما فینال جام جهانی یگانه است. یک بازی است و بازی دیگری در کار نیست. بنابراین در فینال جام جهانی باید به آب و آتش زد. فقط خوب بازی کردن کافی نیست؛ باید با تمام وجود بازی کرد. باید جوشید و خروشید و حریف را مرعوب کرد و یاران را برانگیخت.
ولی مسی در آن فینال فقط خوب بازی کرد. همین. برخلاف فینال 2022 که قلبش را گذاشت وسط زمین و برای قهرمانی "جنگید". جلوی ژرمنها خوب بازی کردن کفایت نمیکرد. چیزی بیش از آن لازم بود.
هر چه بود، مسی سرانجام جام جهانی را برد ولی ای کاش دو بار فاتح این جام میشد. در بین بزرگان تاریخ فوتبال، اگر از بازیکنان ایتالیا در دهۀ 1930 صرفنظر کنیم، چند تن از بازیکنان برزیل 1958 را میتوان نام برد. گارینشا و دیدی و واوا و زیتو و زاگالو و گیلمار و نیلتون سانتوس دو بار جام جهانی را بردهاند (1958 و 1962) و جزو بزرگان تاریخ فوتبال هم محسوب میشوند.
پله تنها کسی است که سه بار فاتح جام جهانی شده. رونالدو ی برزیلی هم دو بار این جام را بالای سر برده، ولی در جام جهانی 1994 بازیکن جوانی بود که حتی یک دقیقه هم بازی نکرد. پاسارلا هم که کاپیتان آرژانتین در 1978 بود، در 1986 به عنوان بازیکن ذخیرهای که حتی یک دقیقه هم بازی نکرد، قهرمانی دوباره در جام جهانی را تجربه کرد. از او نیز میتوان چشمپوشید.
بنابراین کافو که در 1994 و 2002 به عنوان بازیکن اصلی برزیل قهرمان جهان شد، تنها بازیکن در دوران "فوتبال مدرن" است که دو بار فاتح جام جهانی شده.
فوتبال مدرن، چنانکه کارشناسان متفقالقولاند، پس از 1970 و با ظهور هلند رینوس میشل و یوهان کرایف آغاز شد. در این پنجاهوسه سال اخیر، به غیر از کافو، زیدان هم چیزی نمانده بود که دو بار دستش به جام جهانی برسد ولی غیرتش تودهنی زدن به ماتراتزی را به فتح دوبارۀ جام جهانی ترجیح داد.
مسی اگرچه گفته در جام جهانی 2026 بازی نمیکند، ولی کیست که نداند او گوشهچشمی به فتح دوبارۀ جام جهانی دارد؟ اگر آرژانتین همین تیم منسجم و باروحیه باقی بماند، شاید مسی یکبار دیگر عزمش را جزم کند برای اینکه آرژانتین فلاکتزدۀ غرق در تورم را با پیروزی در جام جهانی، غرق در شادی کند. در این صورت، او قطعا مهمترین بازیکن تاریخ فوتبال آرژانتین خواهد شد.
اما فوتبال فراتر از جام جهانی است. جرج بست و کرایف و پلاتینی هم دستشان به جام جهانی نرسید ولی بر غنای فوتبال افزودند. هر یک به نحوی کاملا ویژه. مسی حتی اگر در قطر ناکام میماند، باز چیزی به دنیای فوتبال اضافه کرده بود که تا دههها الهامبخش بازیکنان فوتبال تواند بود.
مسی مبتلا به سندرم آسپرگر است که نوع خاص و خفیفی از اوتیسم محسوب میشود ولی اکثر دانشمندان آن را متفاوت از اوتیسم میدانند. به هر حال فرد مبتلا به سندرم آسپرگر، مبتلا به نوعی اختلال است اما همین اختلال معمولا علت تمرکز عمیق او و بهرۀ هوشی بالاترش نسبت به سایر افراد است.
اگر بازیهای آرژانتین در فینال یا نیمهنهایی جام جهانی 2014 را دوباره تماشا کنید، حالت درخودماندگیِ اوتیستیک مسی را میتوانید ببینید. در حساسترین لحظات مسابقه، غرق در خودش است؛ در حالی که کاپیتان تیم است و باید سایر بازیکنان را هدایت و تهییج کند. به جای مسی، ماسکرانو این کار را انجام میدهد.
اما هوش بالا و تمرکز عمیق هم از ویژگیهای فرد مبتلا به سندرم آسپرگر است و این دو ویژگی پایههای نبوغ مسی در دنیای فوتبال بودند؛ نبوغی که در بارسا به مدت هفده سال شاهدش بودیم و در جام جهانی هم، وقتی که مسی توانست از آن درخودماندگیِ مألوفش خارج شود و کاراکتر یک "رهبر جنگجو و جاهطلب" را پیدا کند، نابغۀ آرژانتینی را همان جایی نشاند که باید. یعنی بر بام فوتبال جهان.
مسی موفقیت چشمگیرش در دنیای فوتبال را تا حد زیادی مدیون گواردیولا است. گواردیولا او را به عنوان مهاجم اصلی بارسا انتخاب کرد وگرنه مسی ذاتا بازیکنی بود مثل روبرتو باجو ؛ مهاجمی تکنیکی، که سرشت بازیاش اقتضا میکرد گلزن اصلی تیم نباشد و صرفا بهترین بازیکن تیم باشد.
ولی گواردیولا مسی را از جایی که باجو و توتی بازی میکردند، نیمخط برد جلوتر. یعنی او را در نوک حمله قرار داد و نقش تمامکنندۀ اصلی تیم را به او اعطا کرد. اگر پپ چنین تصمیم سرنوشتسازی نگرفته بود، تعداد گلهای مسی بیشتر از پله و دیگر گلزنان قهار تاریخ فوتبال نمیشد.
اما این تصمیم گواردیولا، آفتی هم در بر داشت. یعنی بلوغ مسی را به تاخیر انداخت. مسی سالها متکی به بازیسازی ژاوی و اینیستا بود. در نتیجه تا وقتی که این دو نفر از بارسا نرفتند، به یک بازیکن ژنرال و رهبر و بازیساز تبدیل نشد. پاس گل دادن در حوالی یا در داخل محوطۀ جریمۀ حریف، متفاوت از بازیسازی و خط دادن به بازی تیم خودی است.
مسی در فینال 2014 همین ویژگی را کم داشت. او ژنرال و بازیساز تیم ملی آرژانتین نبود. صرفا نابغهای بود در خط حمله، که آلمانیها تقریبا توانستند مهارش کنند. چند بار هم که از چنگ دفاع آلمان گریخت، بخت یار او و آرژانتین نبود. ژنرال آرژانتین در آن بازی ماسکرانو بود که در قلب خط دفاع قرار داشت. در حالی که مسی مابین هافبکهای دفاعی و خط دفاعی آلمان باید نبض بازی آرژانتین را در دست میگرفت تا تیم گردنکلفت یواخیم لو طعم شکست را بچشد.
در واقع مسی نابغهای بود که نوعی بلوغ دیرهنگام را تجربه کرد. جهان فوتبال سالها از نبوغ او لذت برد و اهمیت چندانی نمیداد که بلوغش به تاخیر افتاده. شاید هم اکثر طرفداران مسی مخالف این رای باشند ولی واقعیت این است که مسی پس از جام جهانی 2018 بهتمامی شکوفا شد.
در پنج سال اخیر، مسی یک رهبر بزرگ بوده. چیزی شبیه کرایف و زیدان و مارادونا و پلاتینی. همین تکامل علت قهرمانی آرژانتین در کوپا آمریکا و جام جهانی در سالهای اخیر بوده. مسی میتوانست زودتر به چنین بلوغ و تکاملی برسد ولی اگر چنین میشد، احتمالا الان این همه گل در کارنامهاش ثبت نشده بود.
در دوراهیهای زندگی، هر راهی را که به جبر یا به اختیار بروی، چیزی بدست میآوری و چیزی هم از دست میدهی. شکستن رکورد گلزنی پله در بازیهای رسمی، شاید بهایش از دست رفتن جام جهانی 2014 بوده.
اگر دریبلهای پله و مارادونا و مسی را تماشا کنید، انتخاب اینکه کدامشان دریبلزن بهتری بوده، واقعا دشوار است. اما از حیث طی کردن مسافتهای طولانی با توپ، که طبیعتا نیازمند دریبلزدن بازیکنان تیم حریف است، مسی حتما از پله بهتر بوده. از مارادونا هم احتمالا بهتر بوده؛ چراکه این کار را بیشتر انجام داده. اما این فزونی، ناشی از سالم زندگی کردن مسی بوده. وگرنه مارادونا هم وقتی که سرحال بود، از این حیث، عملکرد شگفتانگیزی داشت.
با این حال به نظر میرسد شعاع حرکتیِ مارادونا کمی وسیعتر از مسی بود. مسی در فضاهای تنگ و متراکم، احتمالا دریبلزن بهتری بود نسبت به مارادونا. پله هم از این حیث کمی بهتر از مارادونا به نظر میرسد. اگرچه در طی کردن مسافتهای طولانی با توپ، مارادونا بهتر از پله به نظر میرسد.
در واقع مسی در دریبلزدن و حرکت با توپ، نقاط قوت مارادونا و پله را توامان داشت. یعنی مثل مارادونا، و برخلاف پله، مسافتهایی طولانی را با سرعت بالا پابهتوپ میرفت، از سوی دیگر مثل پله، و برخلاف مارادونا، در فضاهای تنگ و متراکم در محوطۀ جریمۀ حریف، دریبلهای پیدرپی عجیبی میزد و راه خودش را به سمت دروازۀ حریف باز میکرد.
برای تایید این نکات، باید زمان زیادی را صرف تماشای دریبلهای مسی و مارادونا و پله بکنیم. امکان مقایسه بین مارادونا و مسی بیشتر است چراکه بسیاری از بازیهای پله فیلمبرداری نشده است. ولی آنچه از پله باقی مانده، به خوبی نشان میدهد که سرعت او در دریبلزنی و پابهتوپهای طولانی، کمتر از سرعت مسی بوده.
جواد خیابانی مسی را به مگس تشبیه کرده. این تشبیه اگرچه خوشایند نیست، ولی حقیقت دارد. ما هر چقدر سریع باشیم، در برابر مگس کند هستیم. بازیکنان تیمهای حریف هم هر چقدر سریع، در برابر مسی کند بودند. این برتری احتمالا ناشی از همان تمرکز بالای مسی است. خصلتی ذاتی، که با تمرین حداکثر تقویت میشود. ایجادش احتمالا ناشی از ژنتیک مسی است.
به هر حال اینها جزئیاتی است که به کار خورههای فوتبال میآید. نکتۀ مهم این است که دنیای فوتبال با مسی تماشاییتر شد و طی این دو دهه، در مجموع صدها میلیون نفر از تماشای بازی مسی، وجد و شادی و حیرت و لذت را تجربه کردهاند. این عمرِ شتابان، که بیرحمانه میگذرد، بدون نوابغی مثل میکلآنژ و بتهوون و چارلی چاپلین و مسی ، با خلأ و اندوه بیشتری میگذرد.
لیونل مسی به سهم خودش، کثیری از انسانها را خوشحال کرده. خداوند به او نبوغی عطا کرده و او مأموریتش را به تمامی و به درستی انجام داده. امروز روز تولد مسی است و او در سن 36 سالگی قطعا بابت فتح جام جهانی و سایر داشتههایش شاد است. شادی حق اوست. عمرش دراز باد.