دایی و رونالدو، آقای گلهای شبیه به هم !
کریستیانو رونالدو و علی دایی شباهتهای زیادی به هم دارند.
حسین قدیانی، فعال رسانه ای در کانال تلگرامی خود نوشت:
در همان تابستانهایی که کریس رونالدو مجبور بود کودکی خود را با کار بگذراند و کف زمین رستورانها را تی بکشد، اینجا در ایران خودمان هم علی دایی سه ماه تمام دستفروشی میکرد تا برای هزینههای تحصیل در ماههای دیگر سال کم نیاورد. جفتشان خیلی زود پدر از دست داده بودند و هر دو به شکل غریبی دل در گرو مادر داشتند. آخ که چقدر شباهت دارد به هم زندگی آقای گل دیروز و امروز جهان؛ هر دو با حسرت از پدر یاد میکنند و هر دو علیرغم همهی تحفظی که دارند، خیلی زود احساساتی میشوند و حتی در ورای بغض دیگر قادر نیستند جلوی اشک چشمشان را بگیرند. هم قشنگ خجالت میکشند، هم قشنگ مغرورند و هم قشنگ از خجالت بدخواهشان درمیآیند. دیر از کوره درمیروند ولی اگر دربروند، کمتر کسی میتواند حریف زبان سرخشان بشود. این تشابه عجبا که علاوه بر زندگی در فوتبال هر دو اسطوره هم صادق است.
هم رونالدو و هم دایی موفقیت خود را مدیون مربیهایی میدانند که در روزهای مهجوری، پایشان ایستادند و با صبر و حوصله از کنار زخمزبان خبرنگاران عبور کردند. اگر کریس هنوز هم با احترام از الکس فرگوسن یاد میکند، دایی هم در قبال ناصر حجازی همیشهی خدا، مظهر تام و تمام ادب بوده. دایی روزهایی را به یاد میآورد که حجازی در بانک تجارت مدام پای او میایستاد که اگر در تمرین کم نگذاری و اگر متن برایت مهمتر از حاشیه باشد و اگر نگذاری طعنهها خستهات بکنند و اگر چشم به افقهای دور و دراز داشته باشی، پرسپولیس که سهل است؛ تو میتوانی در بهترین باشگاههای دنیا آنچنان بدرخشی که همهی جهانیان ایران را در وهلهی اول به علی دایی بشناسند. پس نگو قدم زیادی بلند است و این قد به درد فوتبال نمیخورد؛ نگو زیادی لاغرم و این تن نزار هیچ تناسبی با عضلات فوتبالیستها ندارد؛ نگو اینجا تهران است و رسیدن به قلهها برای یک جوان اردبیلی که حتی هنگام تکلم هم دچار تیک میشود، آرزویی است که هرگز به خاطره تبدیل نمیشود.
باری اینجا ناصرخان هوای علی را داشت و آنجا هم سرالکس مطمئن بود که قمار روی پسرک نحیف پرتغالی، درجهآخر به بزرگترین برد منچستر_ونایتد منتهی میشود. ملیح آنکه بهترین گلهای رونالدو و دایی اغلب با سر بوده است؛ آنهم هدهایی شبیه معجزه. تو گویی، هم دایی و هم رونالدو وقتی به هوا میپریدند، هر دو آن بالا در اوج برای لحظاتی توقف میکردند تا همزمان به ریش قانون جاذبهی زمین بخندند. کارتون فوتبالیستها میدیدیم انگار. بزن آهنگش را...