صمد مرفاوی: پسر نماینده مجلس را رد کردم؛ فتح‌الله‌زاده ناراحت شد!

زننده گل آخرین قهرمانی استقلال در آسیاست؛ همان قهرمانی که منجر به کسب ستاره دوم آبی‌ها شد و یکی از مهم‌ترین جام‌های تاریخ این باشگاه محسوب می‌شود. صحبت از صمد مرفاوی است. ستاره اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 استقلال که در خط حمله این تیم قاتل واقعی بود. او وقتی فوتبال را کنار گذاشت هم در یک لباس دیگر به استقلال کمک کرد. چه روزهایی که در تیم‌های پایه این باشگاه نسلی طلایی را پرورش داد و چه زمانی که مغز متفکر دو قهرمانی در سال‌های 1385 و 1388 بود. با وجود تمام این‌ها اما، آقا صمد خیلی علاقه ندارد افتخاراتش را در بوق و کرنا کند و ترجیح می‌دهد اصولش را حفظ کند. می‌گوید من همینم که هستم و نمی‌توانم مدل خودم را عوض کنم.

به گزارش جهان مانا، بخشهای مهم گفتگوی صمد مرفاوی با خبرانلاین را در ادامه میخوانید:

  • من در یک خانواده فوتبال بزرگ شدم. من فرزند آخر خانواده بودم و ۴ برادر بزرگ‌تر داشتم که برادر اولم ۱۷ سال بزرگ‌تر بود و خودش فوتبال بازی می‌کرد. بقیه هم همینطور و باعث شد من به فوتبال علاقه پیدا کنم. با برادرهایم در خانه فوتبال بازی می‌کردیم. در یک خانه سازمانی زندگی‌ می‌کردیم که حیاط بزرگی داشت و دو دروازه کوچک درست کرده بودیم و از آنجا فوتبال را شروع کردم. مدرسه فوتبال و آکادمی هم نبود و بعد در خیابان و زمین‌های خاکی سربندر فوتبال را شروع کردم. در تیمی که برادرم مربی بود بازی می‌کردم.
  •  اوایل هافبک راست بازی می‌کردم ولی بعد به توصیه برادر بزرگ‌ترم، رحمان مهاجم نوک شدم.
  • الان خیلی هم دور نیستم و فوتبال را دنبال می‌کنم. چند ماه پیش در تیم ملی جوانان بودیم و مسابقات تمام شد. قراردادی هم با فدراسیون ندارم و فعلا مسابقات را دنبال می‌کنم. ما فوتبالی‌ها که به کارمان هم علاقه داریم همیشه فوتبال را دنبال می‌کنیم.
  • زمان ما خیلی پیشنهاد قبول کردن افراد نمی شد. مثل حالا نبود، خیلی کمتر بود. من پسر نماینده مجلس و خیلی دیگر از آقایان را رد کردم. پسر یک نماینده تست داد و بعد از یک ربع ردش کردم.
  • فقط آقای فتح الله زاده ناراحت شد و گفت ردش می‌کردی اما نه بعد از یک ربع، لااقل ۲ روز می‌گذاشتی باشد. ولی من بچه کارگر بودم نمی‌شد که یکی را به حاطر اینکه پول ندارد خط بزنم و کسی که پول دارد را جایگزینش کنم.
  • اگر زمانی هم مسئله‌ای بود هم من جوان بودم و هم قلعه نویی، تجربه الان را نداشتیم شاید یکی دو نفر بخواهند صحبت هایی را پیش بیاورند که بخواهند بین دو دوست را به هم بزنند. شاید آن هم بی تجربگی ما و مشکل آنها بوده اما خدا را شکر حالا هیچ مشکلی با هم نداریم.
  •  
  • آقای حجازی خیلی انسان محترم و محبوبی بود. یک شخصیت خاصی داشت. اصول و طرز تفکر خودش را داشت و من وقتی مربی شدم فهمیدم یک چیزهایی حق مربی است.
  • چه شد که نتوانستید با او کار کنید و زود جدا شدید؟
  • یک سری دوستان سنگ انداختند و شلوغ کردند که باعث جدایی من شدند. یکی از بازیکنان حرف ناسزایی درباره آقای حجازی زد و من جوابش را دادم و به سرپرست تیم اعلام کردم اگر او باشد من نیستم. چون این بازیکن به آقای حجازی توهین کرده و این یعنی به همه ما توهین شده است. من در واقع از آقای حجازی دفاع کردم و به آقای حاجیلو گفتم که گفت باشه با ناصرخان صحبت می‌کنم. من به هتل رفتم دیدم همان بازیکن حضور دارد. به آقای حاجیلو گفتم این بازیکن باید تنبیه شود، گفت تو برد خانه من درستش می‌کنم. من رفتم خانه و زیرآبم را پیش آقای حجازی زدند. زنگ زدند که دیگر نیا ولی گفتم نه اتفاقا می‌آیم یا تسویه حساب من را بدهید. همان موقع آقای حاجیلو با یک آژانس نامه جدایی من را فرستاد و به آقای حجازی هم داد که موافقت کرد.
  • وقتی شما با بازیکنان بزرگ کار می‌کنید، آن‌ها هم شرایط خاصی دارند. مجیدی هم در تیم‌های بزرگی بازی کرده بود و کار با بازیکنان بزرگ چالش دارد. سخت است یک بازیکن را به مسیر خود بیاوری. من چون قبلا با او کار کرده بودم شناخت خوبی داشتم و مدیریت باشگاه هم به من اختیار تام داده بود که بازیکنان تبعیت کنند. بازیکنان هم خدایی حرمت من را نگه داشتند و هیچوقت بی‌احترامی نکردند و همه چیز برادرانه جلو می‌رفت. با فرهاد مجیدی هم همین بودیم. یک بار هم آن درگیری اتفاق افتاد و دیگر مشکلی نداشتیم. من مجیدی خیلی اعتقاد داشتم و او را مهاجم نوک بازی می‌دادم. زمان آقای قلعه‌نویی هافبک بود ولی مجیدی بازیکن فانتزی بود که نمی‌توانست در خط هافبک مثلا توپ بگیرد و بجنگد. آن جلو خیلی به درد می‌خورد و تبحر داشت. در آسیا هم با العین قهرمان شده بود و بازیکن باتجربه‌ای بود و بهترین استفاده را از او کردم. شاید اگر مربی دیگری بود و تفکرات قبلی می‌ماند، شاید مجیدی از استقلال می‌رفت! به خصوص که در خط حمله عنایتی را داشتیم که بازیکن مورد علاقه قلعه‌نویی بود و اگر می‌ماند او را بازی می‌داد.
  • الان شاید نکونام و خطیر به تفاهم رسیده باشند و آرامشی را به وجود آورده اند خدا را شکر و تیم دارد نتیجه می گیرد ولی به لحاظ فردی تیم کمبود دارد و این را همه خوب می دانیم.تیم الان صدر جدول هم است اما این تیم باید تقویت شود حالا واقعا می خواهند یا نمی خواهند را من نمی دانم اما شرایط خوب است.
  • الان فوتبال حرفه ای شده است و کسی دنبال پیراهن قرمز و آبی نیست.وقتی خود بازیکن می آید و می گوید من عاشق فلان تیم هستم و یک ماه پولش را نمی دهند و اعتصاب می کند این حرفه ای است؟این عشق و علاقه نیست.شما اگر عاشق واقعی هستید اگر پول هم به شما ندادند باید بیایی و بازی کنی.
  • نه بابا.بنز ما کجا بود.هیچ وقت بنز نداشتم.شاید کسان دیگه شرکت و کارخانه و ... داشته باشند من هیچ کدام را ندارم.اگر داشتم که خیلی خوب بود.
  • نه؛خدا را شکر من دو تا دختر دارم که اصلا فوتبالی هم نیستند.آنها درس شان را می خوانند.من شغلم فوتبال است،اگر جایی باشد مربیگری می کنم و هیچ شغل دیگری هم ندارم.بنز هم ندارم.ای کاش بنز داشتم و یک کاری می کردم.
  • در جام ملتها والا شانس که داریم؛چرا نداشته باشیم؟الان از ناامیدی گفتن اصلا خوب نیست.خیلی باید امیدوار باشیم که تیم ملی کشورمان صعود کند.
  • ژاپن و کره خیلی قوی هستند اما ما هم قوی هستیم.منتها آنها خوب تدارک می بینند و ما مشکل داریم.من خودم با فدراسیون کار کردم.فدراسیون مشکل مالی دارد.۱۸ تا تیم دارد.واقعا من این را حس کردم.پول نیست و پولی هم که می آید سریع خرج می شود و می رود.ما فدراسیون بی پولی نیستیم اما پول مان را نمی دهند.مثل مملکت مان.فکر می کنید ما بی پول هستیم؟اتفاقا خیلی هم پولداریم اما جلویش را گرفته اند و پول مان را نمی دهند باید ده جا را دور بزنیم تا از یک راه باریک پول بیاید و به خزانه برسد.فوتبال ما هم مثل همین سات.مثلا من کاری ندارم امیر هم رفیقم است و آرزوی موفقیت می کنم برای او.تاج هم نه فامیلم است نه چیزی اما کار کرده ام در این فدراسیون.مثل اینکه من بگویم چرا تیم آلمان را نمی آورید ایران!خب پول می خواهد دیگر.نیست.وقتی نیست باید بروید با همان آنگولا و تیم های اینچنینی بازی کنید.
  •  
  • بابا مجتبی جباری را من مجتبی جباری کردم،خسرو حیدری را من خسرو حیدری کردم. آن که شد امیر حسین صادقی و آندو و ...را من بازیکن کردم.تیم جوانان استقلال را چه کسی قهرمان کرد؟ تا ما شدیم مربی تیم ملی جوانان سریع حمله کردند.بابا آن زمان که من در تیم پایه کار می کردم شماها خواب بودید.آن زمان که من مربیگری می کردم شما جوانان و نوجوانان بودید.چطور من در هیچ تیمی کار نکرده ام.
  • من برای تیم ملی جوانان از بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر را استعدادیابی کردم.دو هفته آنها در آکادمی بودند خب اینها را چه کسی انتخاب کرد؟من آوردم به تیم ملی جوانان. حزباوی و حسین زاده را چه کسی می شناخت؟
  • برای مسابقات کافا از بازیکنان دعوت کردیم.یک نفر تماس گرفت که بازیکن من را هم ببر.من بردم و وقتی معروف شد دیگر همان بازیکن را به من ندادند تا در مسابقات قرقیزستان از آنها استفاده کنم.الان ۲۰ تا از بازیکنان من دارند در لیگ برتر بازی می کنند.جواد حسین‌نژاد و سحرخیزان و حزباوی را چه کسی می شناخت؟این ها را کسی نمی بیند.بازیکنانی که لژیونر شدند را کسی نمی بیند و همه اینها از روی حسادت است.
دیدگاه