تحلیل روانشناختی جنایت اکباتان/ داوران و مجریان هذیان و جنون

هفته گذشته، اسرار یک قتل و جزییات شناسایی تکه‌های بدن یک مقتول به صفحه اول رسانه‌ها رسید. متهم به قتل؛ پدری بود که با قرائت شخصی خود از اصول زندگی، راوی و قاضی و مجری روش زیستن در دنیا شد و چون هندسه زیست فرزندانش و خواهرزاده‌اش را با این روایت‌ها همسو ندید، سر حوصله و با خرج صبر بسیار، سه نفر را به قتل رساند. آنچه در طول این هفته از زبان پدر منتشر شد، چیزی نیست جز فوران دردی خفته و بهبود نیافته. ساطوری که ابزار کار پدر بود وقتی با یک ضرب، اتصال گوشت و استخوان بابک و آرزو و فرامرز را می‌گسست، همان درد خفته و بهبود نیافته‌ای بود که 8 دهه مثل رگ و نسج و عصب، زیر پوست ممتد شد و در این هیاهوی بی‌تفاوتی که جامعه مدرن به آن مفتخر است، نه مهم بود و نه اهمیت دادند که آیا پشت و روی این مرد آرامی که پرخاش نمی‌کند و آزاری نمی‌رساند و مودب است و جای گلایه‌ای باقی نمی‌گذارد؛ یک رنگ دارد؟

به گزارش جهان مانا، فرید براتی‌سده؛ روانشناس در گفت‌وگو با اعتماد، ساعت‌های حیات جامعه بعد از افشای اسرار این جنایت سریالی را تحلیل می‌کند که در ادامه آمده است:

اکبر خرمدین؛ متهم به قتل بابک؛ پسر ارشد خود، روز چهارشنبه در اعترافات جدیدی گفت که طی سال‌های 90 و 97، داماد و دختر خود را هم ابتدا با داروی خواب‌آور بیهوش کرده و سپس، با ضربات چاقو به قتل رسانده و اجساد را مثله کرده و در اطراف شهر دفن کرده است. به گفته بازپرس پرونده و بنا به اعترافات متهم، داماد خانواده، خواهرزاده متهم بوده که متهم، در پاسخ به خانواده مقتول، مدعی شده که مقتول، در کار قاچاق انسان بوده و احتمالا متواری شده است. متهم، 4 فرزند داشته که حالا در ظاهر، 2 فرزند زنده‌اند با وجود آنکه شایعاتی هم از خودکشی پسر کوچک‌تر متهم خبر می‌دهد. اطلاع اعضای خانواده و وابستگان یک متهم به قتل از راز نهفته جنایات او؛ جنایاتی که سال‌ها پنهان مانده، چه تاثیرات روانی برای آنها دارد؟

اولین تاثیر، ناباوری و شوک و گیجی و ضربه‌های شدید روانی است؛ بازماندگان این خانواده، در واکنش به این آگاهی و به دنبال اطلاع از این اتفاق بسیار بهت‌آور؛ صرف‌نظر از اینکه چگونه مطلع شده‌اند (خودشان متوجه شوند یا به ایشان خبر داده شود) کل اتفاق را انکار می‌کنند و ممکن است هنوز هم در مرحله انکار کل این اتفاقات باشند اما به تدریج، خود را با آنچه رخ داده، تطبیق می‌دهند. در مرحله بعد و بعد از پذیرش آنچه اتفاق افتاده و باور واقعیت شدت اختلالات روانی پدر و مادر، متاسفانه دچار افسردگی می‌شوند و باید انتظار بروز افسردگی بسیار شدید در فرزندان را داشته باشیم، علاوه بر اینکه بعد از آگاهی از آنچه والدین مرتکب شده‌اند و بعد از بروز افسردگی شدید ناشی از این آگاهی، در معرض خطر اقدام به خودکشی و مبادرت به رفتارهای خودتخریبی هم هستند حتی اگر پیش از این، دچار اختلال روانی نباشند که البته به نظر می‌رسد این خانواده، درگیر با اختلالات روانی بوده‌اند. در گزارش‌ها به نقل از همسایه‌ها آمده بود که مادر، گاهی با خودش حرف می‌زده و همین رفتار، از جمله نشانه‌های بیماری روانی است.

به عنوان یک روانشناس، در یک نگاه بیرونی وضعیت روانی متهمان را چگونه تحلیل می‌کنید؟

این پدر و مادر، اگر علائم روانپزشکی داشته باشند که بنا به شواهد موجود، این علائم را دارند، دچار جنون مشترک یا جنون القایی Folie e deux هستند. جنون القایی، از اختلالات نادر روانپزشکی بوده و در واقع، یک نظام هذیانی مشترک بین دو یا چند بیمار روانی است که دلبستگی یا وابستگی شدید عاطفی به یکدیگر دارند در حالی که یکی از بیماران، سلطه‌پذیر و وابسته و دیگری، غالب است و بیمار غالب، علائم بیماری را به دیگری القا می‌کند. مبتلایان این نوع از اختلال روانی، تحت تاثیر پذیرش کورکورانه هذیانی، همه کارها را با همکاری یکدیگر انجام می‌دهند؛ با همکاری یکدیگر پرخاشگری می‌کنند، با همکاری یکدیگر مرتکب قتل می‌شوند و حتی ممکن است برای خودکشی هم با یکدیگر توافق کنند. در اغلب موارد، بیماران دچار این اختلال، اعضای یک خانواده هستند و سایر اعضای خانواده بیماران، در معرض خطر ابتلا به اختلالات شدید و از جمله اسکیزوفرنی قرار دارند. در مواجهه با این بیماران و در شرایطی مشابه پرونده قتل مرحوم بابک خرمدین، اولین اقدام درمانی، جدا کردن این بیماران از یکدیگر است و البته، این جداسازی در حدی تاثیر دارد که ممکن است باعث خودکشی بیمار سلطه‌پذیر شود. در پرونده قتل مرحوم خرمدین هم، به نظر می‌رسد که مادر خانواده، دچار شدت کمتری از بیماری باشد و جداسازی او از همسر، خطر خودکشی او را افزایش خواهد داد.

فرزندانی که در قید حیات هستند، سایر وابستگان، داماد دوم خانواده و حتی وابستگان او، نوه‌های این خانواده، همگی در معرض برچسب «اعضای یک خانواده قاتل» هستند. حدس‌تان در مورد واکنش جامعه در مقابل این خانواده چیست؟ بازماندگان و وابستگان، چطور می‌توانند برخورد جامعه را تحمل کنند؟

متاسفانه، همین الان این برچسب به بازماندگان زده شده. عکس‌العمل‌هایی که در فضای مجازی نسبت به این خانواده شکل گرفته، نشان می‌دهد که جامعه، چطور در مقابل شدت و بهت‌آوری این حادثه بسیار عجیب در حال واکنش است. تنها راه مصونیت بازماندگان از تبعات این واکنش‌ها، این است که به اطرافیان، به همسایه‌ها و سپس، به کل جامعه، از طریق رسانه‌ها و هر طریق ممکن، این پیام اعلام و ارسال شود که باید مراقب بازماندگان این خانواده باشیم و حتی در بحث‌های‌مان، برچسب نزنیم. اگرچه که جامعه، در حدی دچار گیجی و بهت و ناباوری است که بلافاصله، واکنش‌های بسیار شدید بروز داده و نمونه‌هایی را هم ظرف روزهای گذشته در زمزمه‌های مکتوب درباره والدین مرحوم خرمدین شنیده و خوانده‌ایم. شاید بگوییم که باید به جامعه حق داد چون هنوز دچار ناباوری است. الگوی ما از مادر و پدر، مادر مهربان و پدر حمایتگر است و این حادثه، الگوهای ذهنی جامعه را در هم ریخت؛ الگوهای ذهنی‌ای که سال‌ها با آن زندگی می‌کردیم. شاید تولید برخی اصطلاحات در این روزها، عکس‌العملی است برای تطبیق با واقعیت آنچه اتفاق افتاده و البته که انتشار این اصطلاحات، حتما به فرزندان و وابستگان این خانواده آسیب می‌زند. تاثیر انگ و سنگینی این برچسب‌ها برای بازماندگان حوادثی از این دست، در حدی است که بعضی مواقع، بازماندگان را وادار به مهاجرت از محل سکونت، شهر یا کشور و حتی وادار به تغییر نام خانوادگی کرده است. مهم‌ترین کمک به بازماندگان این است که اطرافیان، اهالی محل و حتی همسایگان، تلاش کنند رفتار عادی در پیش بگیرند و زمزمه‌های رایج در جامعه را تکرار نکنند. ظرف روزهای گذشته، دیدم که بنرهایی توسط هنرمندان و دانشجویان مرحوم خرمدین به در و دیوار نصب شده بود و جملاتی از قبیل «غیرقابل تحمل بودن این قساوت و…» بر آن نوشته بودند. واقعا نیازی به این حرف‌ها نیست. پدر و مادری، تحت تاثیر بیماری یا متاثر از شرایط خاصی که داشتند مرتکب اقدامی بهت‌آور شده‌اند. البته که روان جامعه، زخمی شده اما برخی عکس‌العمل‌ها و رفتارهای عمومی در محیط زندگی این خانواده و حتی در محل سکونت بازماندگان، واقعا صحیح نیست.

بنا به اعترافات متهم که البته چندان هم قابل باور نیست، یکی از دلایل ارتکاب به قتل فرزندانش، انحرافات اخلاقی آنها و مصرف مواد مخدر بوده است. بنا به شایعاتی، پسر دوم خانواده هم اقدام به خودکشی داشته. روانپزشکان و روانشناسان تایید می‌کنند که اعتیاد یک اختلال روانی است و اختلالات روانی می‌تواند دلیل ژنتیک هم داشته باشد. آیا از مجموع این داده‌ها می‌توان گفت که اختلالات روانی در این خانواده در گردش بوده؟

نقش عوامل ژنتیک و ارثی را در این اتفاقات نمی‌توان نادیده گرفت اما برای تایید تاثیر عوامل ارثی یا ژنتیک در یک خانواده، یک اختلال روانی حداقل باید در سه نسل از آن خانواده خود را نشان داده باشد در حالی که حالا ما با دو نسل مواجهیم. می‌توانیم بگوییم که احتمالا، ژنتیک هم در مجموع این اتفاقات نقش داشته به این معنا که اختلالات روانی، از پدر یا مادر به فرزندان‌شان منتقل شده ولی برای تصریح تاثیر یا تقصیر ژنتیک بر کل اتفاقات، کمی زود است مگر اینکه سوابق خانوادگی و وضعیت سلامت روانی جد پدری و جد مادری مرحوم خرمدین هم مورد مطالعه قرار بگیرد. نکته مهم در این حادثه، این است که فرد متهم، سالمندی است که سابقه بیماری اعصاب و روان ناشی از جنگ دارد و انتظار می‌رود که چنین فردی، سطحی از نقص شناختی و نقص هوشی هم داشته باشد در حالی که برخلاف انتظار ما، این فرد، نه تنها در همه این سال‌ها، با هوشمندی بسیار، بازی را اداره کرده و پس از به قتل رساندن دختر و داماد خود، طوری صحنه‌سازی کرده که کسی به مفقودی این دو نفر شک نکند، حالا هم برای اقدامات خود، توجیهات هوشمندانه‌ای به کار می‌برد. اگر حالا هم جسد بابک خرمدین پیدا نمی‌شد، باز هم کسی به مفقودی مقتول سوم شک نمی‌کرد. اقدامات این فرد، سطحی از هوشمندی و حتی اجازه بدهید بگویم سطحی از خلاقیت است؛ هوش سیاه، خلاقیت سیاه. اتفاقا مبتلایان جنون القایی و سایر اختلالات روانی شدید مثل مبتلایان پارانویا (نوعی از اختلال شخصیت که بیمار دچار آشفتگی فکر و توهم و سوءظن شدید نسبت به پیرامون می‌شود) تحت تاثیر یک هذیان سیستماتیک، به این نتیجه می‌رسند که فلان فرد کار غیراخلاقی انجام داده و بنابراین، باید نابود شود. مشابه این‌گونه بیماران در جامعه فراوان است؛ بیمارانی که بقیه افکار و ساختارهای شخصیت‌شان دست نخورده است و همان هذیان سیستماتیک محدود، تمام زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این هذیان سیستماتیک، می‌تواند به شکل جنون مشترک با همسر، فرزند یا هر فرد وابسته بالفعل شود و کل زندگی این بیماران، به شکل خلاقانه‌ای حول این هذیان شکل بگیرد و حتی وقتی مرتکب قتل می‌شوند هم، با استدلال هوشمندانه، رفتار خود را توجیه کنند. ما روانشناسان، در مواجهه با چنین بیمارانی، در ابتدا از خود می‌پرسیم در ساختار شخصیتی این فرد که بسیار هوشمندانه و زیبا و متفکرانه صحبت می‌کند، هیچ نشانی از عدم انسجام یک بیمار روانی وجود ندارد. علت هم به ماهیت این اختلال برمی‌گردد. مبتلایان جنون القایی، فقط دچار هذیان هستند و البته، فقط هم براساس همان هذیان عمل می‌کنند. پس نباید از این هوشمندی غافل شویم؛ هوشمندی‌ای که به متهم کمک کرد تا سال‌ها، پنهان نگه داشتن قتل فرزند و دامادش را طوری مدیریت کند که اصلا کسی متوجه به قتل رسیدن فرزند و دامادش نشود.

متهم در تشریح جزییات جابه‌جایی جسد بابک هم می‌گوید که 7 ساعت برای تکه تکه کردن جسد و بسته‌بندی قطعات جسد وقت صرف کرده. این دقت و حوصله هم بخشی از ماهیت همین هوشمندی بوده؟

بله. این دقت و حوصله نشان می‌دهد که مبتلایان جنون القایی، با نقشه قبلی و با دقیق‌ترین محاسبات عمل می‌کنند. این دقت و حوصله، تاییدی بر همان خلاقیت سیاه و هوش سیاه است که شاید ریشه ژنتیک هم داشته اما حالا برای اعلام این قطعیت خیلی زود است.

روز سه‌شنبه، یکی از دوستان خبرنگارم، در یادداشتی که به «اعتماد» داد، جمله جالب و البته، متاثرکننده‌ای نوشته بود؛ «فردی که مرتکب قتل و جنایت خانوادگی می‌شود، مقتول را قبلا در ذهنش کشته.» نظر شما درباره این جمله چیست ؟

این جمله کاملا درست است. قاتل، بارها این فرد را در ذهنش می‌کشد و بارها اعمال خود را در ذهنش تکرار می‌کند و گیرهای این برنامه را برای خودش حلاجی می‌کند. این محاسبات و تصویرسازی‌ها، دقیقا نشانه تفکر هوشمند است. من به قضات و بازجویان این زن و شوهر، توصیه می‌کنم اگر می‌خواهند اطلاعات کامل و دقیق‌تری درباره تمام اتفاقات به دست بیاورند، اولین و اصلی‌ترین گام این است که این دو نفر را از هم جدا کنند؛ این زن و شوهر، نه تنها نباید در کنار هم به جلسه بازپرسی بیایند، حتی نباید در کنار هم بازجویی شوند. مسوولان بازداشتگاه، باید به ‌شدت مراقب باشند که این متهمان خودکشی نکنند چون کلید واقعی حل مساله، جدا کردن این دو از یکدیگر است اما این دو نفر، به ‌شدت به یکدیگر وابسته هستند و نمی‌توانند جدایی از یکدیگر را تحمل کنند و ممکن است در تنهایی، دست به خودکشی بزنند.

اگر بپذیریم که اکبر خرمدین، متهم واقعی و قاتل اصلی است، بنا به اعترافاتش، در سن 81 سالگی مرتکب سومین قتل شده در حالی که زمان به قتل رساندن دختر و دامادش هم، در سن سالمندی بوده. ما از یک فرد سالمند انتظار نداریم این حد از خشونت را از خود بروز بدهد. ارتباط رده سنی متهم با مختصات این جنایات را چطور تحلیل می‌کنید؟

اگر بپذیریم که بیماری روانی، زمینه‌ساز این جنایات بوده، از فرد سالمند هم می‌توانیم انتظار خودکشی و دیگرکشی داشته باشیم.

با چنین قساوتی؟

بله. فرمان این اقدامات، در دست هذیان است؛ هذیانی که دستور می‌دهد برو، بکش، خودت را راحت کن و فرد دچار هذیان، به تبعیت از این دستورات، یک نفر را هم با خودش همراه می‌کند. بنا به مختصات این اختلال روانی، رفتارهای مبتلایان، چندان غیرطبیعی به نظر نمی‌آید و بنابراین، می‌پذیریم که همان فرد سالمند که از نظر جامعه عمومی، حتی توانایی جسمی انجام یک کار سخت را هم ندارد، حالا که مبتلای یک اختلال روانی و یک اختلال زیربنایی است، حتی مرتکب قتل هم می‌شود.

روز چهارشنبه، بازپرس پرونده گفت که در حال بررسی موارد مفقودی در خانواده اکبر خرمدین هستند که نتایج بررسی‌های اولیه، احتمال افزایش موارد مفقودی را رد کرده است. چطور جنون القایی و این شدت از اختلال، تا سن سالمندی متهمان بروز نکرده بود یا تظاهر بیرونی نداشت؟

اگر اختلال هذیان سیستماتیک، فقط در یک زمینه و در یک موضوع خودش را نشان می‌دهد، ممکن است سال‌های سال بگذرد و بدون هیچ علامتی، ناگهان بروز کند. قاضی و بازجویان، برای کشف باقی موارد مفقودی، باید این زن و شوهر را از هم جدا کرده و از هر کدام، مصاحبه‌های تحت فشار بگیرند تا اگر موردی پنهانی هم هست، افشا شود.

اگر عکس‌های روز چهارشنبه از راهروی دادگاه را دیده باشید، متهم به قتل، در زمان ورود، در مقابل دوربین‌ها دست‌هایش را به نشانه پیروزی بالا می‌برد. احساس پیروزی هم بخشی از همین اختلال است؟

هم می‌تواند بخشی از این اختلال باشد و هم اینکه مبتلایان جنون القایی، ابتدا در ذهن‌شان، از آن فرد یا افرادی که می‌خواهند نابود کنند، یک شیطان می‌سازند و پس از آنکه این شیطان را در واقعیت از بین می‌برند، احساس راحتی و پیروزی دارند و حتی ممکن است بگویند که دنیا را از لوث وجود این شیطان پاک کرده‌اند.

اکبر خرمدین هم در جلسه بازپرسی شکرگزار بود و گفت من کسانی را کشتم که فساد اخلاقی شدید داشتند.

این فرد هم از نظر سطح و شدت اختلال روانی، باید هم‌ردیف سعید حنایی (قاتل 16 زن خیابانی در شهر مشهد که سال 1381 اعدام شد) و محمد بیجه (قاتل 17 کودک در پاکدشت ورامین که سال 1383 اعدام شد) قرار بگیرد.

آیا ممکن است انتشار جزییات این جنایت و اعترافات اکبر خرمدین، اعتماد عاطفی در خانواده را هم مورد آسیب قرار دهد؟ بروز ترس از رفتارهای والدین؟ بروز ترس از رفتارهای فرزندان؟

همین امروز هم لطیفه‌هایی با مضامین مرتبط در فضای مجازی منتشر شده. مثلا، نوشته بودند «من دیگه در مورد کولر با پدرم بحث نمی‌کنم…» صرف‌نظر از ظاهر طنز، تولید این مضامین، نشانه اتفاقات در بطن جامعه است اما جای نگرانی نیست چون خوشبختانه، قاطبه مردم و خانواده‌ها هنوز به مفاهیم دیگری معتقدند. در طرح‌واره ذهنی ما، مادر یک موجود مهربان و فداکار است و پدر، یک موجود حامی. اگر امروز، جامعه با الگویی غیرقابل هضم در طرح‌واره‌های موجود مواجه شده، تلاش می‌کند طوری این طرح‌واره را تغییر بدهد حتی اگر به شیوه انگ زدن و برچسب‌زنی به متهم و «بیمار روانی» دانستن او باشد. چند سال قبل، در ورامین، پدری که قصاب بود، به همراه همسرش، چند فرد افغان را کشتند. فرزندان این زن و مرد؛ یک دختر و پسر کوچک، شاهد کشتن این افراد به دست پدر و مادرشان بودند. همسر این مرد که در واقع، مادر این کودکان بوده، به شوهر که در واقع، پدر این کودکان بوده، می‌گوید بچه‌ها ما را هنگام قتل دیدند. پدر و مادر، کودکان خود را در حمام منزل به قتل رساندند. بعد از انتشار اخبار این فاجعه، جامعه به ‌شدت متاثر شد و البته، برای اولین‌بار هم این موضوع مطرح شد که قساوت، فقط مختص مادر ناتنی نیست بلکه مادر تنی هم گاه می‌تواند بسیار قسی‌القلب باشد.

قساوتی که ناشی از شدت اختلال روانی است.

بله، ناشی از اختلال روانی و در زمان بروز جنون واکنشی یا جنون تکانشی. بعد از انتشار اخباری از این دست، ممکن است بعضی خانواده‌ها، کنش یا واکنشی نسبت به ماهیت این اخبار داشته باشند و باید زمانی سپری شود تا پدر، مادر، فرزندان، بتوانند ذهنیت خود را با شرایط و واقعیات تطبیق داده و این حوادث را در ذهن‌شان حلاجی کنند. این انطباق، زمان‌بر است اما این کنش و واکنش، موقت است.

دیدگاه