«هیچ» پربازتاب امام (ره)

فروزان آصف نخعی*

نویسنده در یادداشت حاضر دنبال آن است که سلوک عارفانه امام خمینی (ره) را مشی سیاسی شان هنگام بازگشت به کشور توضیح دهد.
صادق قطب زاده سوال خبرنگار خارجی از امام خمینی (ره) در پرواز پیروز از فرانسه به ایران در ۱۲ فروردین ۱۳۵۷ را این گونه ترجمه می کند: ممکنه محبت بفرمایید بگویید شما چه احساسی دارید، از برگشت به ایران؟

امام خمینی (ره): هیچی.

این بیان از رهبر بزرگی که باید سرشار از سرور، شادی، و احساس پیروزی باشد، آن هم هنگامی که مردم خیابان ها را در تهران به مناسبت ورود ایشان آب و جارو و در انتظار ورود رهبرشان لحظه شماری می کنند، بسیار تعجب برانگیز بود. بعدها این پاسخ، از ابعاد گوناگون مورد ارزیابی و بحث در محافل مختلف قرار گرفت و بسیاری نیز از ابعاد گوناگون آن سوال و جواب تاریخی را مورد ارزیابی قرار دادند.

اما باید یادآور شوم در تاریخ انقلاب اسلامی به ویژه کسانی که با عرفان رهبر فقید انقلاب سرناسازگاری داشتند، از نفوذ حکمت عارفانه او، در امر سیاسی، آگاهانه غفلت کردند. ورود امام خمینی(ره) به کشور، به معنای نابودی نظام سلطنت بود. و ایشان باید در نابودی شاه و نظام سلطنت همانند ملت ایران، در سطح خودشان حداقلی از شادی را از خود بروز می دادند. اما چرا چنین نشد؟

مولانا می گوید که اگر می خواهید ظرف وجودتان جای عشق باشد، باید قبلا هفت بار با هفت آب این ظرف وجودی را از کینه شسته باشیم. مادامی که وجود آدمی از کینه پاک نشود امکان ندارد بتواند جایگاه عشق خداوند یا عشق به مردم یا حتی عشق به خود را وارد زندگی کند.

رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها

آنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

مشرب عارفانه رهبر فقید انقلاب اسلامی، به ایشان اجازه نمی داد در بدترین دام که مشرب عرفانی همواره دنبال رهایی انسان از آن است بیفتد؛ بزرگترین دام برای آدمی، شکل با دمیدن به کینه و نفرت، هم هویتی آدمی با دشمن را میسر کند. یعنی هویت خود را با مخالفت کردن و با معترض بودن تعریف کنیم. نیچه در این باره جمله درخشانی دارد. او در «آنک انسان» می گوید مراقب باشید که در فرآیند جنگیدن با هیولا به تدریج خودتان به هیولا تبدیل نشوید. در این شرایط هم طرف مقابل به ما به مثابه شی می پردازد، و هم ما در ارتباط با او به چنین شخصیتی تنزل رتبه و مقام پیدا می کنیم.

مارتین بوبر به این موضوع به شکل دیگری اشاره می کند. او تاکید دارد که در روابط و مناسبات آدمیان، اشخاص به اشیاء تبدیل نشوند. هر گاه در مناسبات دشمنانه اشخاص را به اشیاء کنیم، رابطه «من و تو» به رابطه «من و آن» تبدیل می شود، به یک معنا انسانیت دیگران را نادیده انگاری می کنیم. در صورت مراقبت در این بخش، می آموزیم اگر به دلیل تفکر و خط مشی مان، با کسی مبارزه می کنیم، نباید بخش های دیگر وجود او را نفی کنیم. در این معنا عدالت به معنای آن است که خوبی ها و بدی هارا با هم ببینم. هیچ یک از این صفات نباید جای یکدیگر را بگیرد.از این منظر رهبر فقید انقلاب نوعی نگاه کریمانه از عرفان سیاسی را در معرض ظهور قرار می دهد. عرفانی که به گفته حافظ:

به جهان خرم ازآنم که جهان خرم از اوست

عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست

از این نگاه دشمن نیز در جهان ما زندگی می کند. و جزیی از ماست. اگر مجبوریم او را کنار بزنیم برای سعادت آدمیان، به معنای آن نیست که در این باره از عدالت فراتر برویم. همچنان که اگر انگشتمان دچار قانقاریا شده و مجبوریم آن را قطع کنیم، عنایت به این امر داریم که با پیروزی بر دشمن بیماری، قرار است عضوی را از دست بدهیم. چنین نگاهی همواره احساس غلبه را همراه با یک درد انسانی عارفانه می کند. علاوه بر آن، مفهوم غیر، رنگی دیگر به خود می گیرد. حال می خواهد این «غیر» از هر نژاد، دین، مسلک، و جغرافیایی باشد. همه از هم هستیم. همه با هم هستیم. و در یک رقابت و مقابله کریمانه، حتی آن جا که از توانمان برمی آید، جواب بدی را با خوبی پاسخ می دهیم. وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ و هرگز نیکی و بدی در جهان یکسان نیست، همیشه بدی (خلق) را به بهترین شیوه (که خیر و نیکی است پاداش ده و) دور کن تا همان کس که گویی با تو بر سر دشمنی است دوست و خویش تو گردد.

با این نگاه در زمان پیروزی، عکس العمل «انسان فاتح» و «انسان سالم» با یکدیگر متفاوت است؛ غلبه بر شاه برای انسان سالم مانند همان جدایی عضو دچار قانقاریا شده است؛ پیروزی ملت نمی تواند از او «انسان فاتح» بسازد، بلکه همواره این انسان سالم است که می گوید «هیچ احساسی ندارد». نفوذ چنین نگاهی در شرایط کنونی می تواند فرصت های از دست رفته میان ملت را برای بازگشت آشتی ملی، به آنان برگرداند.این همان نگاهی است که سال هاست با آن بیگانه شده ایم، و هر یک از ما، تبدیل به یک انسان خواهان فتح و پیروزی شده ایم. از این رو حذف برای ما از هر اولویتی، مهمتر شده است، اکنون هیچ جناحی نمی تواند شعار «همه با هم» را سر بدهد. همه به دنبال شعار «همه بامن» و حذف دیگری هستند. و این یعنی آغاز نابودی. فلسفه سیاسی ناشی از نگاه عرفانی مذکور، تاکید دارد که همه در صحنه باشند. به همین دلیل هرچند مشرب امام خمینی (ره) در زمانه خود، چپ سیاسی تعریف می شد، هیچگاه منتهی به حذف راست سیاسی نشد. این در حالی است که اگر برای امام خمینی (ره) «انسان فاتح» به جای «انسان سالم» اصیل می بود، بی تردید، حذف جناح راست، با پشتوانه مردمی ایشان، راحتترین امر به شمار می رفت.

*روزنامه نگار

دیدگاه