ما و طالبان
قبل از هر موضوعى لازم به تأکید است که آنچه در این یاداشت مورد توجه بوده، رفتار فرقهاى طالبان در قالب امارت اسلامى است و نه جامعه ملى افغانستان. طالبان بههیچوجه حکومتى ملى و فراگیر نبوده و بهعنوان یک فرقه مذهبى افراطى عمل میکند؛ درحالىکه جامعه ملى افغانستان تکهاى است از ایران بزرگ فرهنگى؛ بنابراین آنچه در عملکرد سیاست خارجى ایران قابل نقد است، این است که دولت ایران به اشتباه این فرقه مذهبى را بهعنوان ملت و دولت مشروع گرچه به صورت غیررسمى به رسمیت میشناسد و منافع ملى ایران و حتى مردمان همریشه افغانمان را آنگونه که در شأن ملت ایران و افغانستان است، تأمین نمىکند.
با سقوط حکومت قانونى و فرار اشرف غنى از افغانستان و استقرار امارت اسلامى طالبان در آن کشور، جمهورى اسلامى ایران از اولین کشورهایى بوده که روابط غیررسمى نسبتا دوستانه با امارت اسلامى برقرار کرده است. شاید ذوقزدگى افراد و جریانها در ایران از خروج نیروهاى آمریکایى از افغانستان سبب شد که ایران نتواند استراتژى منطبق با منافع ملى در برابر امارت اسلامى اتخاذ کند. آمریکا با خروج از افغانستان نشان داد پایبندى به استقرار دموکراسى و حقوق بشر و حکومت قانون ندارد و در راستاى منافع خود با نیروىی تروریستى مانند طالبان هم توافق میکند و عملا افغانستان را تسلیم ایشان کرد. اما ذوقزدگى ما قطعا در درازمدت دوام نخواهد داشت و امروزه نشانههاى خلأ قدرت در منطقه و تأثیرات استقرار یک حکومت افراطى بهویژه در برابر ایران در حال ظاهرشدن است.
ایران بارها اعلام کرده که امارت اسلامى طالبان را به رسمیت نشناخته است؛ اما رفتارها و موضعگیریها حکایت از پذیرش امارت اسلامى بهعنوان یک دولت دارد. واگذارى سفارت افغانستان به نماینده طالبان، دعوت از نماینده طالبان در مراسمات رسمى، دید و بازدیدهاى بین مقامات رسمى ایران با مقامات طالبان، برقرارى خطوط هوایی میان ایران و افغانستان، میزبانى هیئت طالبان و نمایندگان جبهه مقاومت در تهران، حمایتنکردن ایران از جبهه مقاومت احمد مسعود، با وجود منافع ملى و واقعیتهاى تاریخى و مشترکات فرهنگى و... همگى از نوعی پذیرش امارت اسلامى بهعنوان یک دولت مستقر حکایت دارد؛ اما اینکه چرا هنوز ایران رسما آن را به رسمیت نشناخته، دلایل متعددى دارد که ازجمله میتوان به نپذیرفتن حکومت امارت اسلامى از سوى مجامع بینالمللى و غرب و دیگر کشورهای جهان، ملاحظات داخلى و افکار عمومى ایرانیان، رفتارهاى ضدبشرى طالبان در داخل بهویژه سیاستهاى فرهنگى و مذهبى ایشان در مقابله با شیعیان، زنان، سختگیرى و کوچدادن اجبارى برخى از اقلیتهاى قومى مانند هزارهها، تلاش در راستای کمرنگکردن زبان فارسى و... هزینه بهرسمیتشناختن طالبان از سوى جمهورى اسلامى را بالا برده؛ بهویژه در زمانى که دولت با برخی اعتراضات هم مواجه است، رفتارهاى متناقض و نبود یک استراتژى دقیق منطبق با منافع ملى در سیاست خارجى در برابر امارت اسلامى سبب آسیبهاى جدى به منافع ملى ایران خواهد شد که مهمترین آن عدم تعهد طالبان به آزادسازى حقابه ایران در هیرمند است. با کمال تأسف باید گفت ایران در طول دوره جمهورى اسلامى چه در دولتهاى اصلاحطلب چه اصولگرا هیچگاه موضوع حقابه ایران از هیرمند را به صورت جدى و مستمر دنبال نکرده و درحالحاضر هم نمیکند. این موضوع مهم و حیاتى براى ایران، همیشه تحت تأثیر مباحث مرتبط با جنگ و تحولات داخلى افغانها و حمایتهاى ایران از این گروه یا آن حزب و جمعیت بوده و هست. پیگیریهاى گاه و بیگاه ایران درباره حقابه بیشتر از آنچه بهعنوان یک استراتژى تعریفشده در سیاست خارجى باشد، واکنشى است در پاسخ به افکار عمومى ایرانیان. در آخرین مورد آن دولت رئیسى زمانى وارد موضوع شد که افکار عمومى ایرانیان مدتها فریاد زدند؛ ورودى که با سخنان رئیس دولت شروع شد و با واکنش تند طالبان بهویژه در سطوح میانى مواجه شد و با موضعگیرىهاى مقامات سیاست خارجى ایران هر روز ملایم و ملایمتر شد. آن تندى و این نرمش فورى نشان داد که همچنان برنامهاى در این زمینه وجود ندارد. اگرچه رئیسجمهور تند ورود کرد و سطوح بعدى هر روز ملایم و ملایمتر شدند؛ درحالىکه در طرف طالبان سطوح میانى واکنشهاى تند نشان داد و رأس هرمِ تصمیمگیرى دیپلماتیکتر رفتار کرد. حکومتهاى مستقر در افغانستان در 40 سال گذشته به تعهدات خود در آزادسازى ٨٤٠ میلیون مترمکعب آب سهم ایران عمل نکردهاند و نهتنها قصدى هم براى تغییر رویه ندارند؛ بلکه با اقدامات سدسازى که آخرین آن بند کمالخان است، کل آن را منکر هستند. حتى اجازه بازدید از سدهاى واقع در مسیر هیرمند را هم به ایران ندادهاند. به نظر میرسد با وجود تأثیرگذارىهای حیاتى، موضوع حقابه ایران در دستگاه سیاست خارجى جمهورى اسلامى بهعنوان منافع حیاتى ایران تعریف نشده است!؟ استقرار حکومتى با گرایشهاى افراطى مذهبى در طول قریب به هزار کیلومتر مرز مشترک با افغانستان (نقطه شروع آن از تنگه ذوالفقار در نقطه مرزى ایران و افغانستان و ترکمنستان تا کوه سیاه در نقطه تلاقى مرزى ایران و افغانستان و پاکستان) همیشه بهعنوان یک عامل تهدید امنیت ملى ما خواهد بود و میتواند دستاویز برخى از کشورهاى منطقه براى فشار بر ایران و تهدید آن از طریق جنگهاى نیابتى باشد که بیش از یک دهه است کل منطقه خاورمیانه درگیر آن شده است.
براى کشورى مانند ایران که دولتمردان آن مدعى اعمال سیاستهاى توسعهاى در کشور هستند، وجود هزار کیلومتر مزر مشترک ناامن میتواند معضلات جدى به بار آورد. به لحاظ نظرى و تاریخى طالبان بیشترین تضادهاى مذهبى و فرهنگى را با ایران دارند، اظهارات اخیر برخى از مقامات و فرماندهان طالب نیز مؤید این موضوع است (یکى از فرماندهان طالبان بهتازگی در ویدئویى اظهار میکرد ما برای جنگیدن با شما ایرانىها بیشتر از جنگیدن با آمریکاییها انگیزه و شوق داریم). همین موضوع سبب شده بین ایران و طالبان از آغاز شکلگیرى آن منازعهاى ممتد در جریان باشد؛ منازعهاى که تا حد درگیریهاى مرزى کشیده شده است. مدل حکومتى امارت اسلامى به گونهاى نیست که مرزبانان آن آتش به اختیار وارد درگیریهاى نظامى مرزى شوند.
درباره اینکه آیا کشورهاى منطقهاى و جهانى از درگیرى میان ایران و افغانستان استقبال میکنند یا نه و اینکه آیا کشورهاى منطقهاى و جهانى مخالف ایران این جنگ و درگیر و منازعه را تشویق و جهتدهى میکنند نیز نمىتوان حکم کلى داد؛ اما قطعا کشورهایی در منطقه و جهان هستند که مشوق و حامى طالبان در درگیرشدن با ایران بوده و تلاش دارند مرزهاى ایران و افغانستان را در حالت منازعه نگه دارند تا بخشى از قدرت ایران به طور مداوم متوجه شرق کشور باشد؛ شرقى که تأثیرات ملى گستردهاى دارد. افکار عمومى ایرانیان منتقد و مخالف جدى طالبان هستند و با طالبان مرزبندى داشته و بههیچوجه آن را نمىپذیرند. نکته دیگر اینکه ما در این 40 سال نتوانستهایم از این سیل عظیم جمعیت مهاجر بهرهبردارى اصولى و درست کنیم و یک تهدید را تبدیل به یک فرصت کنیم؛ فرصتى براى تأثیرگذارى بر مشترکات فرهنگى، زبانى، اقتصادى، اجتماعى و... در منطقه و حتى فرامنطقهاى. در مارپیچ چالش میان ایران و حکومت امارت اسلامى موضوعات بسیارى است که باید مورد توجه و تحلیل قرار گیرد تا بتوان سیاستگذارى جامعى در راستاى تأمین منافع ملى انجام داد، سیاست توسعهاى ایران و ضرورت ثبات در مرزهاى آن و نبود دولتى فراگیر در افغانستان را در سطح خرد، ملى، منطقهاى و بینالمللى باید مورد تحلیل قرار داد و به دولتمردان یادآور شد که آنچه طالبان دنبال میکنند، در تقابل و تضاد با منافع حیاتى و امنیت ملى ایران است. منافع حیاتى و امنیت ملى اولین و مهمترین اولویتى است که کشورها براى آن برنامه دقیق دارند.