موتورسواری که روحانی را علت همه مشکلات می دانست
سال ۹۶ بود یا ۹۷ درست خاطرم نیست اما خوب یادم هست خیابان ها شلوغ بود. هوا هم سرد بود. با این حال ملاحظه سرماخوردگی و این حرف ها را نکردم و برای فرار از ترافیک، جلوی یک موتوری را گرفتم تا مرا به خانه برساند. در راه طبق معمول صحبت از گرانی و اوضاع بد مملکت و قضایایی از این دست شد.
راننده دلش حسابی پر بود و من هم طبق معمول چنین مواقعی با او اظهار همدردی می کردم. وسط های بحث شیرین اوضاع مملکت بودیم که جوان موتورسوار ناگهان برگشت و گفت: البته تقصیر امثال شماهاست که کار به این جاها کشیده شد. با تعجب گفتم: من؟ گفت:بله، خود شما. گفتم: چطور؟ گفت: اگر به روحانی رای نمی دادید کار به این جاها کشیده نمی شد، شماها با ما مردم بدبخت و محروم همراهی نکردید و به جای آن سید درد کشیده به کسی رای دادید که هیچ درکی از بدبختی های مردم ندارد. گفتم: از کجا می دانی من به روحانی رای دادم؟ گفت: از قیافت معلومه. بحث را ادامه ندادم. به دروغ گفتم من اصلا رای ندادم. می دانستم آن مسیر کوتاه جای استدلال نیست. می دانستم اگر بگویم به روحانی رای دادم فقط بیشتر اعصابش را بهم ریخته ام و نمک روی زخمش پاشیده ام. فقط موقع پیاده شدن گفتم: نگران نباش، دور بعد سید شما می آید و اوضاع درست می شود. گفت: خدا از دهنت بشنوه.
این روزها مدام آن جوان موتورسوار که مثل خیلی از موتورسوارهای دیگر مملکت فکر می کرد حقش را خورده اند جلوی چشمم ظاهر می شود. جوان مهربان و مودبی بود. ساده و نان حلال خور. جوانی که به او القاء کرده بودند هرچه مصیبت است زیر سر روحانی کاخ نشین است و سید محرومان که بیاید ایران گلستان می شود. دیگر اختلاس نمی شود. نیروهای غربزده و سازشکار جایشان را به بچه های مخلص و انقلابی می دهند. مرغ از کیلویی بیست و پنج هزار تومان به قول آقای قالیباف می شود نه هزار تومان و دیگر هیچ مستاجری زیر بار اجاره خانه کمر خم نمی کند. شایسته سالاری جای هزارفامیل را می گیرد و خلاصه کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور. نمی دانم آن جوان ساده دل امروز درباره شخصیت محبوب سیاسی اش چه فکر می کند. شاید شانس آورده و جایی در دل پروژه خالص سازی پیدا کرده که امیدوارم چنین شده باشد اما اگر نشده باشد چه؟
می دانید می خواهم چه بگویم؟ ما روزی که به آقای روحانی رای دادیم امیدهای آن چنانی نداشتیم. آرزوهای بلندی داشتیم اما این را هم می دانستیم آن هایی که زورشان از روحانی خیلی بیشتر است نمی گذارند کاری از پیش برود. فقط می خواستیم وضع بدتر نشود و یا این که چهارسال فاجعه ای را که در راه است به عقب بیندازیم. روحانی برای ما نه سوپرمن بود و نه کاریزماتیک. آدمی بود که در حد خودش سیاست می دانست و زبان دنیا را می فهمید و دست کم آن که تنها و ممکن ترین انتخاب ما بود. همین. وقتی هم نتوانست کاری از پیش ببرد دنیا بر سرمان آوار نشد. شاید اصلا تا حدودی هم حدس می زدیم چه بر سر او و ما خواهد آمد اما چاره دیگری نداشتیم و نمی خواستیم منفعل باقی بمانیم. اما آیا آن ها که آقای رئیسی را تنها دوای درد این مملکت می دانستند و فکر می کردند خدا او را برای نجات محرومان فرستاده است پس از دو سال ریاست او بر قوه مجریه، هنوز هم حاضرند از رایشان دفاع کنند؟ آن موتورسوار امروز اگر هنوز موتورسوار باقی مانده باشد درباره نرخ تورم نظرش چیست؟ درباره اجاره خانه؟ درباره لوازم یدکی موتور؟ درباره حجاب؟ درباره حقوق بازنشستگان؟ درباره جابجایی ساعت کاری ادارات؟ درباره مشکل آب و برق؟ درباره قیمت پراید؟ اصلا همه این ها به کنار، دولت آقای روحانی که به قول منتقدانش دولت پیرمردها بود اما این دولت جوان که قرار بود با یک میلیون شغل ایجاد کند و مشکل مسکن را به سرعت حل کند چه قدر به وعده هایش عمل کرد؟ در دولت روحانی خیلی از ناتوانی های دولت را می شد به گردن مخالفان قدرتمند دولت انداخت اما حالا چه بهانه ای می شود آورد؟ می شود گفت مجلس انقلابی مانع پیشرفت دولت است؟ یا گروه های فشار؟
وقتی سیاست را به شعارهای رمانتیک و غیرعقلانی گره می زنیم حاصلش سرخوردگی می شود. حاصلش یاس از همه ارکان مملکت می شود. آن هایی که به آقای رئیسی به عنوان یک انقلابی مخلص جهادی رای داده اند اگر سر خورده شوند دیگر به هیچ بنی بشری رای نخواهند داد. دیگر به هیچ سیاستمداری اعتماد نخواهند کرد. دیگر با مفاهیمی مثل سیادت و پاکدستی و این حرف ها نمی توان آن ها را به میدان آورد. آن ها وقتی سرخورده شوند، به ویژه هنگامی که سفره شان خالی بماند ممکن است به همه اعتقاداتشان شک کنند و آن وقت است که باید ترسید و این بیت را خیلی جدی گرفت:
ساقی! به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند.