شیخ پرده نشین/ روایت سندی منتشر نشده از امام خمینی
راهی مجلس عزاداری سالار شهیدان در حسینیه جماران شدم. 6 صبح، همه چیز مهیا بود. مراسم قرار بود با بدرقه ای نیز همراه باشد؛ بدرقه یکی از قدیمی ترین و گمنام ترین یاران امام که روز قبل به دیدار معبودش نایل شد.
مراسم با زیارت عاشورا آغاز می شود، استاد عبدالجبار کاکایی مشغول شعرخوانی و مقتل خوانی می شود. در حین شعرخوانی اعضای خانواده مرحوم آیت الله شیخ حسن صانعی هم وارد حسینیه می شوند. در میانه سخنرانی حسینیه امام تقریبا مملو از تشییع کنندگان می شود. روضه خوانی و مدیحه سرایی که تمام شد یادگار امام نماز بر پیکر شیخ مرحوم اقامه می کند و سپس جنازه برای انتقال به شهر مقدس قم و تدفین در یک قبرستان فراموش شده در کوچه های جماران تشییع می شود.
جنازه به قم می رسد، در حرم حضرت معصومه (ص) گرد ضریح طواف داده شده و بعد از نماز راهی قبرستان می شود. متولیان قبرستان به بدرقه کنندگان می گویند سالها است که در اینجا کسی دفن نشده و امکان تدفین در این قبرستان وجود ندارد.
جنازه به سمت تهران حرکت داده می شود تا در کنار امام به خاک سپرده شود اما در میانه مسیر با خانواده تماس گرفته می شود که امکان تدفین در قبرستان وادی السلام قم فراهم شده، جنازه مجدد به قم منتقل می شود تا بنا به وصیت مرحوم در کنار مزار پدرش آرام بگیرد.
بعدازظهر مراسم یادبودی در حسینیه جماران برگزار می شود. زودتر به حسینیه رفتم. تصاویر مرحوم صانعی را چهار گوشه حسینیه امام نصب کرده اند. قدم زنان به سمت در ورودی حسینیه می روم آقای محمدعلی خسروی اولین فردی است که آمد، فکر کردم به واسطه رفاقت چهل ساله ای که با شیخ سایه نشین و گمنام روایت ما داشته است. بهترین شخصی بود که می تواند به سوال من در خصوص علت این گمنامی پاسخ دهد.
از سابقه آشنایی اش می پرسم، آشنایی به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و سالهای تحصیل در حوزه علمیه قم باز می گردد. می گوید همکاریم با ایشان از سالهای نخست دهه شصت آغاز شد. در میان خاطرات شیرینی که آقای خسروی نقل می کند یک خاطره حس کنجکاوی من را بیشتر تحریک می کند؛ اوایل دهه شصت بود یک روز آقای صانعی من را صدا کرد و گفت به روابط عمومی بگویید برای من نشست مطبوعاتی برگزار کند، می خواهم مطلب مهمی را با رسانه ها در میان بگذارم. من که به عدم تمایل آقای صانعی به حضور در رسانه ها واقف بودم از این خواست ایشان جا خوردم. به مسئول روابط عمومی بنیاد گفتم تا رسانه ها را دعوت کنند. صبح روز بعد نشست خبری برپا شد. همه آمده بودند، برای خبرنگاران جالب بود که با شیخ حسن صانعی سرپرست بنیاد پانزده خرداد که چهره ای پشت پرده محسوب می شد گفتگو کنند. آقای صانعی بعد از سلام و خیرمقدم از جیب خود پاکتی را خارج کرد، به حاضران نشان داد و گفت این نامه را امام نزد من به امانت گذاشته و وصیت کرده اند که زبانم لال بعد از رحلت ایشان به رهبر آینده بدهم. این را گفتند، نامه را در جیبشان گذاشتند و جلسه را ترک کردند.خبرنگاران هاج و واج به همدیگر نگاه کردند که چه شد؟
بعد از جلسه نزد ایشان رفتم و علت این مصاحبه گنگ را جویا شدم، نگاهی به من کرد و گفت: خواستم در آینده تردیدی در اصالت و امانت بودن نامه به وجود نیاید. شیخ با این پیش فرض که شاید محتوای نامه خاص باشد خواسته بود ردی از آن در فضای خبری بگذارد.
از آقای خسروی پرسیدم محتوای آن پاکت چه بود؟ شما هیچ وقت آن نامه را دیدید؟ ایشان گفت: نامه بعد از ارتحال امام به مقام معظم رهبری تحویل شد و آقای نظام زاده از محتوای آن مطلع است.
صبح فردا در صحیفه امام جستجو کردم جز حکمی که برای سرپرستی بنیاد پانزده خرداد و نامه ای که درتاریخ 2/12/1367 نوشته شده است چیزی نیافتم .
هرچند نامه 2/12/1367 پر از معنا است اما یافتن اثری از نامه پیش گفته برایم جالب است. نامه ای که امام سه ماه قبل از ارتحالشان نوشته اند بی مقدمه با این جمله آغاز می شود " نمی دانم از کجای آشنائیم با تو بنویسیم " سوالی که خودش پاسخ است، اما امام به این سوال پاسخی پر معنا می دهد. عبارتها و کلید واژه هایی که امام از آنها برای توصیف شخصیت شیخ حسن صانعی بهره گرفته است بسیار جالب توجه است.
امام برای توصیف این شاگرد و همکارش از عبارت " از قدیمی ترین افرادی که در کنارم بوده ای"، " سرباز گمنام انقلاب" ، " زیرک و کم حرف" ، " دانا و محطاط " ، " دلسوخته" ، " مستعد"، " صادق" و برخوردار از روح لطیف استفاده می کنند و به ایشان وکالت تام در امور شرعی می دهند.
در جستجوی نامه منتشر نشده موضوع را با آقای نظام زاده مطرح کردم. ایشان از نشست خبری بی اطلاع بود، اما از وجود و سرنوشت نامه مطلع بود. قول داد تصویری از نامه که پس از ارتحال امام تقدیم رهبر معظم انقلاب اسلامی شده است در اختیارم بگذارد.
غروب بود که تصویر نامه را برایم ارسال کردند. نامه در روز دوشنبه 15 آذر 1361 که با اربعین سید و سالار شهیدان هم زمان بوده نوشته شده است. امام در خط نخست پس از حمد خداوند و صلوات بر پیامبر و خاندان پاکش، انگیزه اش از نگارش این نامه را ادای حق برادری نسبت به شخصی بر می شمارند که او را از جمله سابقه دارترین دوستان باوفایشان بر می شمارند. امام بلافاصله پس از اشاره به سابقه رفاقتشان با آیت الله شیخ حسن صانعی، از یک نگرانی می گویند، امام نگران بدرفتاری و وارد کردن تهمت غیراسلامی و انسانی به دوستان وفادارشان از جانب کسانی است که با ایشان نظر بی مهری دارند.
امام در ادامه خودشان را مکلف به ادای شهادت در خصوص صداقت، امانتداری، صمیمیت و پاکدستی فردی می دانند که از وی با پیشوند " برادر و فرزند عزیزم" یاد می کنند.
امام با نگرانی از تهمت هایی که به واسطه مسئولیت واگذار شده به آقای صانعی در امور مالی و وجوه شرعی ممکن است به ایشان وارد شود شهادت می دهد که " از اول زمانی که با من آشنا شده و متصدی امورمالی گردیده اند چه قبل از پانزده خرداد و تبعید به خارج و چه پس از بازگشت از تبعید و چه اوقاتی که انفرادی متصدی بودند و چه پس از آنکه به واسطه زیادی کار و بعضی مصالح با شرکت جنابان آقای حاج سید هاشم رسولی و آقای رحیمیان حفظهم الله تعالی متصدی شده اند. با کمال صداقت و امانت و صمیمیت بوده و هستند و دیناری تجاوز و تعدی به وجوه شرعیه ننموده اند و با تمام همت و جدیت و حسن نیت اینجانب اعانت نموده و هرگز چشم داشت مادی نداشته و ندارند.
امام خمینی(ره) در این چند سطر در خصوص سلامت، صداقت و امانت داری آقای صانعی و همکارانش که ایشان هم چهرههای نام آشنایی هستند گواهی می دهد. این گواهی ضمن تایید سلامت دست اندرکاران امور مالی دفتر ، گویای اشراف حضرت امام بر کلیه وجوه واصله و هزینه های بعمل آمده می باشد. بی تردید صرف شناخت و اطمینان ایشان، در انجام این گواهی مبنا نبوده است.
دقت در متن این دو نامه که اولی 15 آذر 1361 و دومی، دوم اسفند 1367 نوشته شده است گویای استمرار اعتماد، میزان انس و الفت و صمیمیت امام خمینی با فردی است که او را " سرباز گمنام انقلاب" لقب می دهند.
گمنامی ای که در سالیان پس از امام خمینی نیز استمرار یافت. این دو نامه گواهی سلامت و پاکدستی شیخ پرده نشینی است که از نخستین روزهای آغاز نهضت اسلامی متصدی امور مالی رهبر انقلاب اسلامی بود و تا واپسین سالهای عمر برای محرومیت زدایی، رسیدگی به امور مستضعفان و پیشرفت و آبادانی کشور از هیچ کوششی دریغ نکرد. او بر این باور بود که با دیده نشدن بهتر می تواند برای ایفای مسئولیت ها و انجام خدمت به امام و امت موفق باشد. پرده نشینی را برای خود برگزید اما در پسپرده ایستاد و تا توان خدمت داشت مجاهدت کرد.