متولدین ۶۰ و ۵۰ و عمو فردوس که ماندگار شد
یکشنبه شب (9 مهر ۱۴۰۲) فردوس کاویانی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون درگذشت، این خبر برای متولدین دهههای ۵۰ و ۶۰ که کودکیشان چسبیده به جعبه جادو بود، آوار بخش بزرگی از خاطرات سیاهوسفید بود که نهایتاً از توپ سه جلد پلاستیکی خاطره رنگی دارند.
عمو فردوس کاویانی برای ما جایی کوچک از شادی و لبخند، از یادگرفتن و درس زندگی بود. متولدین آن سالها دختران و پسرانی که زیر سایه انقلاب و جنگ و بهتبع این هر دو فقری مستمر را میچشیدند و در مدرسه و کلاس درس آخرین بازماندههای نظام آموزشی خشمگین که تنبیه بدون تشویق را در دستور داشت بر گردههایشان سنگینی میکرد (شاهد مثالم مشق شب عباس کیارستمی است.) تنها پناهشان جعبه جادویی بود. جعبه جادویی که در برنامههای کودکش تلخی و فلاکت و فراق و نداشتن را به مخاطبان خردسالش میخوراند، چند جوان و یکی و دو میانسال در برنامهای تلویزیونی جمع شده بودند تا لبخند و شادی و آموزش را و حتی رنگ را در تلویزیونهایی که فقط سیاهوسفید دیده میشد به ما کودکان عرضه کنند.
همان سالهایی که دختری به نام نل سازگار به فلاکت بود و هاج زنبورعسل مادرش را نمییافت و بسیاری برنامه دیگر عدهای تئاتری دوروبر داریوش مؤدبیان جمع شده بودند و محله بروبیا را برای ما ساختند که در آن آتیلا پسیانی، اکبر عبدی، حمید جبلی، فردوس کاویانی و دیگر بازیگرانش خنده به لبهای ما بیاورند همه ما که نه گوشی هوشمند داشتیم نه تبلت نه بازیهای عجیبوغریب چهره این بازیگران در ذهن ما ثبت و ضبط شد. فردوس کاویانی جادوگری بود که با شاگرد و پسرش عملیات عجیبوغریب انجام میدادند و ما اینطرف از خنده ریسه میرفتیم تقریباً همین ترکیب محله بهداشت را هم ساختند.
در آن کارها فردوس کاویانی با چهره دوستداشتنی و با شرافت ذاتی انگار تمام مظلومیت یکی دو نسل از ایرانیان در چهره او حکشده بود، در خاطرهها جا خوش کرد. همانطور که بزرگتر شدیم سریال روزی روزگاری امرالله احمدجو از راه رسید سریالی که ستاره آن خسروی شکیبایی بود و ژاله علو اما کاویانی باز هم نقشآفرینی کوتاه و بهیادماندنی داشت. کاویانی فقط برای ما بچهها نبود که همان سالها برای بزرگترها در سریال آئینه و همسران و... هم بازی کرد (آن زمانی خیلی تفکیکی نبود ما هم آن کارها را میدیدیم.)
او در کارهای بسیاری بازی کرد هم با مهرجویی و هم با بیضایی سیاهه کارهایش در دسترس است و تقریباً همه آنهایی که سینما را دنبال میکنند نقشهایی که او بازی کرده است را به خاطر دارند؛ اما نکته اینجا بود او توانسته بود با نوع و جنس بازی خودش کارش را از دیگران متمایز کرده و با آنکه در بسیاری از کارها یا تقریباً در هیچ کاری نقش اول نبود تأثیرگذار بازی کند. استاد بنا اجارهنشینهای مهرجویی یا معلمی که رزروشن هتل شده است در سگکشی بهرام بیضایی نقشهای کوتاهی بود در کنار ستارههای بزرگ همچون عزتالله انتظامی و نصیریان و دیگران که کاویانی از پس آنها برآمد.
سالهای جوانی ما فیلمی در پرده سینما با نام سایه خیال اکران شد کاری که ارزشهای فراوانی داشت اما بهاندازه تمام ارزشهایش دیده نشد، ترکیب فردوس کاویانی، حمید جبلی و حسین پناهی در آن فیلم بینظیر است، روزنامهنگار، نویسنده و شاعری که با هم درگیر شدهاند و هر کدام ساز خود را میزنند، اگر فکر کنید کارهای بسیاری را به خاطر میآورید که فردوس کاویانی در آنها به سبک و شیوه خودش درخشیده است.
تمام بازیهای او به کنار آنچه فردوس کاویانی را خاص و ویژه میکرد و نشان میداد که از یک تربیت تئاتری بالا آمده است و هنر برای او مهم است و نیامده تا نقشی را بازی کند و برود، شرافتی است که در انتخاب نقش داشت. اگرچه بازیگر میتواند بگوید این حرفه شغل من است و هر نقشی را با هر کارگردانی در هر فیلمنامهای میتوانم بازی کنم و کسی بیرون این گود نایستاده تا هزینههای من را بدهد و من باید خودم تمام هزینههای زندگیام را پرداخت کنم پس مجاز هستم که اولویتهای خودم را نگاه کرده و بر اساس آن انتخاب کنم، کاویانی اما تمامی این سالها تا آنجا که مقدور بود تلاش کرد تا انتخابهایش بر اساس شرافت کاری باشد او با هر کارگردانی کار نکرد هر فیلمنامهای را به خاطر نسپرد و هر دیالوگی را نگفت. سنجیده کار کرد و به ارزشهایی که آموخته بود پایبند ماند.
او در آن روزها که تئاتر محل آموزش و جایی برای اندیشه بود، پرورش یافت در تمام تجربههایی که در تئاتر داشت به این مهم وفادار ماند و بدون هیاهو، جنجال و حاشیه تلاش کرد تا به دیگران بیاموزد هنرمند باید اول به خود و هنرش وفادار باشد. هنرمند هر اندیشهای که با مردم به اشتراک میگذارد باید از صافی وجودش رد شده و بر اساس آنچه خوانده و آموخته و ایمان دارد، باشد. عمو فردوس به آنچه آموخته بود ایمان داشت و شرافتمند در هنر زندگی کرد و تا آخرین روزهای زندگی به آن پایبند بود.