کرمانی‌ها را دست کم نگیرید؛ هرجا فتنه‌ای باشد هستیم!

ما کرمانی‌ها آدم‌های مهمی هستیم! نه به این معنا که کتِ فتنه باشیم، بلکه به این معنا که هر جا فتنه‌ای در جریان باشد، نخود آش آن می‌شویم! فتنه هم البته لزوما چیز بدی نیست. می‌گویند از ماده فِتن است به معنای وارد کردن طلا در آتش!

نویسنده : احمد زیدآبادی

 

 

مخالفان مشروطه، آن را فتنه می‌دانستند و جماعتی درس خوانده و درس نخوانده از کرمانی‌ها هم در آن فتنه و زمینه‌سازی‌های آن سهیم شدند. شاید نخستینش میرزا رضای کرمانی بود که قلب «شاه شهید» را با گلوله پنج‌تیرش در حرم شاه عبدالعظیم سوراخ کرد و با این کارش، یک پادشاه به نسبت مقتدر را از ایران گرفت و یک پادشاه سست و ضعیف را جانشین آن کرد. میرزارضا اما اصلیتش عقدایی بود، شهر کوچکی در نزدیک اردکان یزد که این دومی زادگاه سیدمحمد خاتمی است. با این حال روشن است که میرزا رضا جز زحمتکشی، ارث دیگری از یزدی‌ها نبرده بود. زبانی تند و تیز و گزنده و صریح و رفتاری بی‌باکانه داشت.

در مدتی که در زندان قزوین، در کنار حاج سیاح محلاتی، پایش در بند و گردنش در کند و زنجیر بود، به هر مقامی که به محبس‌شان سر می‌زد، به قدری فحاشی و اهانت می‌کرد که حاجی محتاط و مستفرنگ را تا سرحد مرگ می‌ترساند و عصبانی می‌کرد!

نمی‌دانم سید جمال‌الدین اسدآبادی در میرزارضا چه دیده بود که او را در دایره «اقربا» قرار داد. شاید دلش به حالش سوخته بود. هر چه نباشد، نایب‌السسلطنه پته‌های گرانقیمت این دستفروش دوره‌گرد بینوا را بالا کشیده و تا پای جان شکنجه‌اش کرده بود! شاید اصلا کفش سید هم بدون ریگ نبود. خودش هم دنبال فتنه می‌گشت!

از میرزا رضا که بگذریم شیخ احمد روحی و میرزا آقا خان کرمانی هم جان بر سر منازعات مشرف به مشروطه گذاشتند. به دستور محمدعلی میرزای ولیعهد آن دو را به اتفاق خبیرالملک تبریزی در شهر تبریز زیر درخت نسترن سر بریدند. البته حرف‌های زیادی هم پشت سر این دو کرمانی است. به «فساد عقیده» متهم‌اند و از این جهت خیلی هم نمی‌شود در اموراتشان غور کرد به خصوص در این روزگار که عقیده هم در دایره«اجرام» تعریف شده است!

مقصود من اما در این یادداشت یادی از ناظم‌الاسلام کرمانی و مجدالاسلام کرمانی است که هر کدام به سهم خود در میدان مشروطه چیزی از خود به یادگار گذاشتند.

ناظم‌الاسلام خالق کتاب تاریخ بیداری ایرانیان است. کتابی که به کوشش زنده‌یاد علی‌اکبر سعیدی‌سیرجانی تصحیح و به چاپ رسیده است. از عنوان کتاب روشن است که ناظم‌الاسلام فکر مشروطه را نشانه بیداری ایرانیان از خواب گران می‌دانسته است، اما مجدالسلام کرمانی همان کسی است که تاریخ انحطاط مجلس را نوشته و در آن، مردم مشروطه‌خواه را پاک‌بیگانه با اندیشه و عمل مشروطه معرفی کرده است!

مجدالاسلام در ابتدای کار مشروطیت سر پر سودایی داشت و چون به حمایت از تحصن علماء در شاه عبدالعظیم برخاست او را کت‌بسته به کلات نادر تبعید کردند. او در مدت تبعیدش در کلات، نامه‌های پر سوز و گدازی از حال و روز خرابش به ناظم‌الاسلام نوشته است، اما اگر در آن نامه‌ها دقت شود، در کلات خیلی هم به او بد نمی‌گذشته است! جای شکرش باقی است که مجدالاسلام اهل دروغ نبوده که مدعی شود در کلات او را گرسنگی یا شکنجه داده‌اند. در واقع اذعان کرده است که در کوشک حاکم کلات ساکن است و هر چه حاکم می‌خورد او هم می‌خورد. اما برای آنکه خود را واقعا بیچاره و بدبخت و تحت فشار نشان دهد، چنان قدر یک کاسه آب‌گوشت با ماست، و دو سیخ کباب کوبیدنی به همراه گوجه را پایین آورده که هر که نداند گمان می‌کند باید در آنجا الماس و جواهر می‌خورد تا راضی باشد!

خب، گنجایش این ستون به پایان رسید. اگر فرصتی پیش آمد در باره مجدالاسلام باز هم خواهم نوشت.

 

دیدگاه
  • ناشناس

    کرمانی ها واقعا مرد عمل هستند و میتوان به وضوح مشاهده کرد.